زینب منجزی پور
دانش آموخته کارشناسی ارشد جامعه شناسی
ممسنی ها را می توان به طوایف زیر تقسیم کرد:
۱- براهوی ممسنی که به زبان بلوچی هم صحبت می کنند و بزرگترین ایل بلوچ در کشور پاکستان است که بیشتر به نام محمدحسنی مشهورند. بعضی از آنها هم در جنوب افغانستان زندگی می کنند.
۲ -سیستانی ممسنی شامل طوایف سربندی،شهرکی،جر،بزی،جهان تیغ،بامدی،نوری،قزاق ، پیری و نخعی
۳ – بلوچ ممسنی:شه بخش (اسماعیل زهی)،هاشم زهی و نوشیروانی
۴ – کرد ممسنی :شامل ایل سنجابی ممسنی تبار در ایران و ممسنی کرد در عراق و سوریه
۵ – لر ممسنی در استان فارس ، کهگیلویه و بویراحمد و بختیاری
در ادامه پیرامون براهویی ممسنی مطالبی از کتاب مقدمه ای بر جامعه شناسی تحولات در ایلات و عشایر ایران به انضمام تحولات در ایل بزرگ ممسنی آورده می شود.
براهویی ممسنی
این طایفه از دوران بسیار گذشته تا اواخر دوره قاجار از طوایف قوی سیستان و بلوچستان بوده که به دلیل تشکیل اتحادیه ای از طوایف مختلف در دوران افشاریه، اوج قدرتشان بودکه بر بخش وسیعی از این منطقه حکومت می کردند.
پس از شکست طوایف بلوچ از مسعود غزنوی(۴۲۱-۴۲۳ هجری قمری،۱۰۳۰-۱۰۴۱ میلادی) مهاجرت آنان به بلوچستان آغاز یافت، ولی طایفه براهویی در ناحیه کلات، جلوی هجوم آنان را گرفتند. در اواخر قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم میلادی، خانواده هایی از راجه های هند در قسمتی از بلوچستان( که در حال حاضر جزء پاکستان است)حکومت داشته است. آخرین راجه برای سرکوبی مهاجمان افغانی از طایفه براهویی درخواست کمک می کند. براهویی ها پس از دفع حمله افغانی ها دارای قدرت و نفوذ زیادی می شوند. پس از مدتی راجه را از حکومت خلع کرده و رئیس خود عبدالله خان را به حکومت منصوب می کنند.
در سال۱۱۴۳ هجری قمری که اشرف خان از نادر شکست خورد و فرار کرد به دست ابراهیم خان، پسر عبدالله خان براهویی با همراهانش به قتل رسید. بنابراین نادر شاه ، خان براهویی را در سمت خود ابقاء کرد.
پس از کشته شدن عبدالله خان در جنگ با نوابِ سِند، ابراهیم خان پسرش قدرت را به دست می گیرد. برادر عبدالله خان پس از مراجعت از هند پسر عبدالله خان را می کشد و خود را که ناصرخان( یا نصیر خان) نام داشت ، حاکم کلات می کند. ناصرخان کلات را مرکز حکومت کرد و پس از قتل نادر شاه مطیع احمد خان ایرانی شد.او در سال۱۱۷۱ هـ .ق درگذشت و پس از او پسرش محمود خان به حکومت رسید. او نیز در سال۱۲۳۶ فوت نمود و پسرش مهراب خان به جای پدر نشست.
از سال۱۸۵۹ به بعد مهراب خان حاکم کلات بر علیه دولت طغیان کرد و طوایف تحت امرش به سیستان و نقاط مجاور تجاوز کرد. هنگامی که دولت ایران نیروهایش را مأمور امنیت بلوچستان کرد با مخالفت دولت انگلیس روبرو گردید. در سال۱۲۵۴ هـ.ق در جنگ بین انگلیس و افغانستان، مهراب خان در گردنه «بولان» جلوی قشون انگلیس را گرفت و در جنگی با آنها مهراب خان و حدود۴۰۰ نفر از افرادش به قتل رسید و کلات به تصرف انگلیسی ها در آمد.
پس از مرگ مهراب خان پسرش ناصرخان دوم جانشین او شد. او از طرفداران انگلیسی ها بود و حتی مشاور انگلیسی هم داشت. ناصرخان توسط مخالفانش مسموم و فوت کرد. پس از او خداداد خان حاکم کلات شد. در سال۱۸۶۳میلادی در یک انقلاب ، خداداد خان معزول و شیردل خان پسرعموی او حاکم کلات شد. اما او به دست یک نفر افغانی کشته شد و مجدداً خداداد خان روی کار آمد.
پس از تجزیه بخشی از سرزمین ایل یاراحمد زایی وجالسک توسط انگلیسی ها از ایران، از قدرت طایفه براهویی در کلات کاسته شد.عده ای به سیستان کوچ و با طایفه سربندی هم پیمان شدند. دردوره معاصر رئیس این طایفه در سیستان و سفید آبه سردار جمعه خان براهویی بوده و پس از او پسرش سردار رحمان خان جانشین اوشد و پس از درگذشت رحمان خان، برادرش سردار سپندخان رئیس طایفه براهویی شد.
از نظر وجه تسمه برخی نویسندگان براهویی را تحریف ابراهیم می دانند.
از نظر اصل و نسب آنان با ممسنی های فارس از یک ریشه اند. در میان عشایر بلوچ دو عشیره دیگر کرد به اسم ماماسنی هستند.
بعضی از تیره های ممسنی یا ماماسنی(رستم) خود را از اخلاف رستم پهلوان ملی ایران می دانند و از سوی دیگر براهوئیان سیستان ماماسنی یا ممسنی را شعبه ای از طایفه خود می شمارند.
زبان براهویی
زبان براهویی یکی از زبانهای دراویدی است .مردم براهویی که عمدتاً در جنوب پاکستان زندگی میکنند به آن سخن میگویند.
این زبان در اصل زبان مادری طوایف براهویی در قوم بلوچ است. در حال حاضر نیز عده معدودی در ایران به زبان براهویی تکلم میکنند.این گروه همه در مناطق کوهستانی زندگی میکنند. این زبان دارای ریشه دراویدی است و در اصل از جنوب هندوستان است.
تیره های طایفه براهویی
مهمترین تیره های این طایفه که در سیستان، خاش و سفید آبه زندگی می کنند به شرح زیر هستند:
براهویی، بلوچ خان زایی، شهمرادزایی، ایلجاری، محمد حسنی، دورازایی، موسی زایی، جنگی زایی، عیسی زایی، مستان زایی، شاهی زایی، باگی زایی، عبدوزایی، منیگل، پیروزفر، مرادزایی، سالارزایی .
طوایف براهویی های پاکستان
طوایف براهویی های پاکستان عبارتند از: محمد حسنی ( شامل: کاهالازئی ، مزارزئی ، هارونی ، شیخ حسینی ، مردان شهی، شهدادادزئی، کولاچی ، اسما عیلی ، اسماعیلی راج ، زنگیانی ، شاهی زئی ، یوسفی ، شیروزئی ، زیرکانی ، درکانی ، عیدوزئی ، یگیاهی ، کیسیازئی ، مندوزئی ، سیاهی زئی، قهارر زئی ، شاهوزئی ، حسینی )
از جمله رخدادهای مهم طایفه براهویی می توان به جنگ ممسنی براهویی با طایفه وزیری افغان در زمان ناصرالدین شاه قاجار به رهبری سردار جمعه خان براهویی اشاره کرد که در فصل سوم بدان اشاره شد.
زندگی نامه سردار جمعه خان براهویی
طوایف مختلف ممسنی تبار ساکن در سیستان و بلوچستان ایران ،به زبان های بلوچی و سیستانی سخن می گویند.ایل ممسنی یا محمد حسنی مستقر در بلوچستان پاکستان به زبان های بلوچی ، براهویی و اردو، و ممسنی های جنوب افغانستان به زبان های بلوچی،فارسی و پشتون صحبت می کنند.
بخشی از ممسنی ها ی سیستانی در زمان هخامنشیان در استان فارس ساکن شدند و در طول هزاران سال روابط بین ممسنی های فارس و سیستان ادامه داشت .در دوره صفوی ایل ممسنی مقیم استان فارس قدرتمند ترین ایل جنوب ایران بود.در زمان شاه عباس کبیر در حدود بیست هزار ممسنی تحت رهبری سردار محمد خان ممسنی از استان فارس به سیستان و بلوچستان مهاجرت کردند.براهویی های ممسنی تبار سیستان و بلوچستان، بازماندگان همان مهاجرین اند که که به دلیل سکونت بین قوم براهویی،با گذشت زمان ،زبانشان تغییر کرده و براهویی نامیده می شوند.
تاریخ سیاسی براهویی ها از زمان نادر شاه شروع می شود.اشرف افغان پس از شکست از نادر و در حین فرار به سوی افغانستان بوسیله ابراهیم خان براهویی کشته شد.نادر پس از رسیدن به حکومت ایران ، نصیر خان براهویی را به حکومت بلوچستان منصوب کرد.بعد از قتل نادرشاه در سال ۱۱۶۰قمری ، نصیر خان براهویی به کمک شهباز خان ممسنی حکومت محلی مقتدری در بلوچستان تشکیل داد.
اکثریت براهویی های مقیم سیستان ایران ، از تیر ه های ایل ممسنی هستند و در سیصد سال اخیر از متحدین طوایف سیستانی هم تبار خود، یعنی شهرکی ها و سرابندی ها بوده اند.
سردار علی خان حاکم بومی سیستان از طایفه سرابندی ممسنی ،در سال ۱۲۶۹قمری پرچم ایران را برفراز مرکز حکومتی اش در سکوهه سیستان برافراشت.در سال ۱۲۸۴ ناصرالدین شاه به دنبال بروز درگیری بین سران خاندان سرابندی ،با اعزام لشکری به سیستان ،تعدادی از بزرگان سرابندی و شهرکی را دستگیر و به تهران تبعید کرد و حکومت این ناحیه را به امیر علم خان حشمت الملک سپرد.
در ۱۲۸۷ حکومت ناصرالدین شاه رأی کمیسیون مرزی ایران و افغانستان با حکمیت انگلیسی ها را در خصوص تقسیم سیستان بین ایران و افغانستان پذیرفت ، و سرسپردگی حکومت قاجار به بیگانگان را اثبات کرد.
با وجودی که امیران خاندان علم برای سیستانی ها حاکمانی بیگانه و غاصب محسوب می شدند،مردم سیستان برای حفظ امنیت منطقه و پاسداری از مرزهای ایران که همواره در معرض حملات راهزنان افغانی قرار داشت، ناچار به همکاری با حکومت قائنات و سیستان بودند.
سردار جمعه خان در سن ۱۴ سالگی در کنسولگری روس در سیستان مشغول به کار شد.در آن زمان روسیه از ایران، و انگلیس از افغانستان حمایت می کردند.سردار جمعه خان پس از درگذشت پدرش سردار پسند خان ، مسئولیت سرپرستی طایفه براهویی سیستان و حفاظت ازبخشی از ناحیه مرزی رابه عهده گرفت.
در زمان مظفرالدین شاه ،محمد علیشاه و احمد شاه قاجار،حکومت مرکزی ایران بسیار ضعیف بود و عملاً نفوذی در مناطق ایلیاتی و نواحی مرزی نداشت.بخشی ازناحیه مرزی ایران و افغانستان که حوزه استحفاظی سردار جمعه خان بود از نا امن ترین این مناطق محسوب می شد.
سردار جمعه خان با کمک نفرات تحت خود که بیشترشان از تیر ه های براهویی ممسنی بودند، به مدت ۶۰ سال آرامش و امنیت را در منطقه وسیعی که از زاهدان تا قائنات گسترده بود،برقرار نمود.
سردار جمعه خان در آغاز کار فرماندهی واحد قره سواران را به عهده داشت.بعدها این واحدها به پاسگاه های امنیه و ژاندارمری تبدیل شدند.مرکز فرماندهی پاسگاه های مرزی در سفید آبه مستقر بود. با شکل گیری ارتش نوین ایران در زمان رضاشاه،سردار جمعه خان در ارتش به خدماتش ادامه داد.
سردار نظر جان و رحیم خان از دیگر بزرگان براهویی بودند که در عملیات مرزی و مبارزه با سارقین و راهزنان مسلح افغانی ، با سردار جمعه خان همکاری می کردند.
به دلیل تلا ش های بی وقفه سردار جمعه خان در برقراری امنیت و سرکوب مهاجمین افغانی،حکام سیستان و قائنات بارها از حکومت مرکزی درخواست تشویق ایشان را نمودند. مدال شجاعت اهدایی از طرف مظفر الدین شاه قاجار به او از قدیمی ترین نشان های افتخار دوران خدمت نظامی او است. در زمان احمد شاه و رضاشاه ،به دلیل شایستگی در انجام امور محوله بارها مورد تشویق قرار گرفت.
چندین ابلاغ تشویقی سردار جماخان بوسیله ارفع الممالک(۱۲۹۹ -۱۳۰۱ ) اولین حاکم دزداب، و جانشین او امیر معصوم خان خزیمه علم ملقب به حسام الدوله امضاء شده است.
روستای دزداب در اولین سفر رضاشاه به منطقه سیستان و بلوچستان به« زاهدان» تغییر نام یافت وبه سرعت مراحل رشد و ترقی را طی کرد.بعد از گذشت چندین سال زاهدان به عنوان مرکز فرمانداری سیستان و بلوچستان انتخاب شد.
استقرار حکومت رضاشاه باعث ایجاد تحولات عمیقی در منطقه شد.برنامه خلع سلاح و اسکان عشایر و تغییر لباس منجر به بروز در گیری هایی در سیستان و بلوچستان گردید.اجرای دستورات دولت رضاشاه برای سردار جمعه خان که خود سرپرستی براهوی های چادر نشین را بعهده داشت،کاری سخت بود،که توانست با اتخاذ تدابیر لازم به صورتی مناسب آنها را اجرا نماید.
رحیم خان مالکی رییس پاسگاه لوتک و از بستگان سردار جمعه خان به دلیل مخالفت با طرح اسکان عشایر و از بین بردن سیاه چادرها ،و عدم اجرای دستور کشف حجاب و کوتاه کردن موی دختران از اجرای دستورات سرهنگ مکری سرپیچی کرد.رحیم خان جهت جلوگیری از درگیری بین واحدهای نظامی خودی و نیروهای اعزامی از مرکز، به افغانستان رفت.پس از پادرمیانی سردار جمعه خان ودرخواست تعدیل برنامه ها ی دولت ، رحیم خان به ایران برگشت.
در نظام جدید ارتش رضاشاه ، سردار جمعه خان از نایب امنیه به ستوان دومی تغییر درجه داد و عناوین سرداری و خانی او طبق مقررات جدید حذف گردید.در سال ۱۳۱۷شمسی درجه ستوان یکمی ارتش را دریافت کرد.
در سال ۱۳۱۸ عده ای از دشمنان او با ارسال گزارشات مغرضانه،وی را متهم به حمایت از قیام سردار جمعه خان اسماعیل زهی بر علیه دولت نمودند.دادگاه ارتش مدت یکسال سردار جمعه خان را در تهران در بازداشت نگه داشت و به دلیل نبود دلایل مستند در سال ۱۳۱۹ او را تبرئه کرد.
در سال ۱۳۲۸ شمسی درجه سروانی سردار جمعه خان به او اعطا گردید و در سال ۱۳۳۵در سن ۹۷ سالگی با درجه سرگردی از ارتش بازنشسته شد،و در سال ۱۳۴۸ پس از ۱۱۰ سال عمر درگذشت. سردار جمعه خان در مجموع ۸۳ سال از عمرش را در زمان ۶ پادشاه ایران ، در خدمت به میهن سپری کرد.
پس از مرگ سردار جمعه خان ،فرزندش سردار رحمان خان که خود از مأمورین نظامی و از همرزمان پدرش بود، وظیفه خطیر رسیدگی به امور تیره های مختلف براهویی را با کمک و مشورت بزرگان سایر تیره ها انجام می داد. شادروان رحمان خان که فردی مردم دار بود ، در سال ۱۳۶۳شمسی درگذشت.
منبع: کتاب « مقدمه ای بر جامعه شناسی تحولات در ایلات و عشایر ایران به انضمام تحولات در ایل بزرگ ممسنی». نوشته دکتر جلال یوسفی
باسلام من اهل ممسنی هستم اکثر مردم ممسنی عقیده دارند که اجدادشان ازسیستان امده است دلیل مهاجرت ممسنیها به سیستان هم این بوده که ممسنیها درگذشته خودراسیستانی میدانسته اند ودرواقع به دیار خود بازگشته اند
به کتاب مقدمه ای بر جامعه شناسی تحولات در ایلات عشایر ایران به انضمام تحولات در ایل بزرگ ممسنی مراجعه کنید
ممسنی بزرگ ایلی پارس تبار و ایرانی بود که در گذشته از قدرتش کم شد ایلات بویری و مردی و تیرمردانی و کائد و خیلی های دیگه از طوایف دیگه که در این نظر نمیگنجه جزئی از ممسنی ها بودن اول ممسنی طایفه ای داره بنام جاوید که جاویدها همان سربازان گارد خشایار شاه بودن همینطور واژه بویر یعنی کماندار و کمانگیر و کمان ساز و کسی که مهارت تیراندازی اون خوب هست مکوندها هم جزیی از ممسنی ها بودن خود کلمه مک یعنی نیزه و نیزه دار و وند یعنی فرزند میشه فرزند نیزه….جاوید نام یکی از طوایف ممسنی هست که رده هایی از آنها هم به بختیاری آمده اند از جاوندهای بختیاری گرفته تا جاویدهای اطراف شوشتر…و گروهها و طایفه های دیگری هم به خوزستان و بختیاری و کهگیلویه وارد شدند جهت نیرومند تر شدن ایلات بختیاری و کهگیلویه هنوز که هنوزه ردپاهایی از حضور ممسنی ها در بختیاری مشاهده میشود و با اسم ها و طایفه های زیادی چون شیخ و قائد و کائد و دشمن زیاری و ممسنی و ممبینی و جاوندی و جاوید و جاویدی و کیانی و غیره بر میخوریم… در کل رسم شاهنامه خوانی و غیره هم از طریق همین ممسنی ها به خوزستان و جاهای دیگر راه پیدا کرد…گروهی از ممسنی ها که جمعیت زیادی بودند به سیستان و بلوچستان تبعید شدند و هنوز که هنوزه پسوند ممسنی دارن گروههای زیادی هم به جنوب استان فارس و بوشهر تبعید شدند از جمله طایفه قائدان ممسنی با کائدان ممسنی به بوشهر و تنگستان و فراشبند و فیروزآباد و غیره رفتند ریس علی دلواری از طایفه قائدان ممسنی بود حتی نام فامیلی ممسنی داشت که به رئس علی دلواری تغییر دادند…در دوره صفویه ایلات افشار و ذوالقدر در فارس مستقر شدند و حکام فارس و کوهگیلویه از طوایف ذوالقدر و افشار بودند.ممسنیها با سلطه ترکان مخالفت کردند و نهایتا بین محمدخان ممسنی و شاه عباس جنگی درگرفت.محمدخان ممسنی با ۱۸ هزار خانواده فارس را به مقصد سیستان و بلوچستان ترک کرد و هم اکنون ۱ میلیون ممسنی با بیش از ۱۴۴ طایفه در مناطق مرزی ایران،پاکستان و افغانستان ساکنند.برخی طوایفم ممسنی شامل:ممسنی، ممبینی و مکوندی و سنجابی هم ناجار به خوزستان و لرستان رفتند….
age ma mamasani hastim hich risheyi dar sistan nadarim…javid behkish doshman zyari va rostam hich risheyi dar sistan nadaran…
در کتاب مقدمه ای بر تحولات در ایلات و عشایر ایران به دلیل بررسی جامعه شناسانه تحولات اول اینکه به طور گذرا ( و نه به تفصیل و نه به روش تاریخ ننگاری) به موضوع تحولات پرداخته شده است و دوم این که صرفاً به مطالبی اشاره گردیده است که به اسناد آن دسترسی پیدا شده است. البته بخشی از این نوشته شما نیز در کتاب یاد شده آمده است. طی تماس با نویسنده ایشان گفتند که به دلیل در درسترس نداشتن اسناد دسته اول بیم آن می رفت که مسایلی از سوی بویراحمد و کهگیلویه و نیز بختیاری ها ایجاد شود و لذا صرفاً به صورت یک خط در ای رابطه در کتاب اشاره شده است.
از امعان نظر شما نسبت به مطالب سایت متشکریم و منتظر نقطه نظرات بعدی شما هستیم.
بسیار زیبا وبراساس شواهد وقرایین کتاب تاریخ ایلات وعشایررا به درستی شرح داده خصوصااز طرف طایفه ممسنی از آقای دکتر تشکر میکنم
با سلام در قسمتی که نام طوایف ممسنی ساکن سیستان رو نوشتین نام یک طایفه رو جا انداختین که طایفه گدازهی هست البته گدازهی ها عمو زاده های اسماعیل زهی ها هستن که در حال حاضر به طایفه شه بخش شناخته میشن در گذشته دو برادر به نام های اسماعیل و گدا علی که از ایل ممستی بودن به طرف سیستان کوچ کردن که اسماعیل در حوالی کورین زاهدان کنونی ساکن شده و فرزندانش به اسماعیل زهی شناخته شدن و به زبان بلوچی تکلم کردن اما برادر دوم به نام گدا علی به منطقه شیب آب سیستان رفته در منطقه سرابندی ها و اطراف روستای دولت آباد ساکن شده و فرزندانش به گدازهی شناخته شدن و به زبان سیستانی مسلط شدن که در زمان رضا شاه سردار جماخان اسماعیل زهیا با رضا شاه درگیر میشه و اکثر اسماعیل زهی ها رو مجدد به ممسنی استان فارس تبعید میکنه که پس از گذشت مددتی بهشون اجازه برگشت به کوربن زاهدان رو میده به شرط این که فامیل خودشون رو از اسماعیل زهی به شاه بخش تغییر بدن که در نگارش شه بخش نوشته شده و از اونجایی که گدازهی های سیستان هم عموزاده اسماعیل زهی ها کورین زاهدان بودن اکثرشون به شه بخش تغییر فامیل میدن و دیگر فامیل ها به صورتی که الان هیچ کسی با نام فامیلی گدازهی وجود نداره
سلام و عرض و ادب و احترام
بسیار خوشحالم که ربزبینانه به مطلب توجه نمودید و نقص را یاد آور شدید. کتاب برای چاپ دوم آماده هست که به دلیل نبود کاغذ فعلاً کنار گذاشته شده است. اگر شماره تلفن و یا ایمیل ثابتی بگذارید متشکرم. یا اینکه ضمن نوشتن مطالب و منابع آن و هرگونه تصویر و اسکن را به ایمیلYousefi1442@Gmail.com ارسال کنید تا در کتاب گنجانده شود. مجدداً اط بذل توجه شما به موضوع تشکر می کنم
درودبرایل بزرگ ممسنی.ماهم درحال تحقیق هستیم چه خوب شدبه این صفحه برخوردیم محمدحسن خان ویابه قولی محمدخان ممسنی که ازشیرازبه طرف کرمان وجنوب خراسان وسیستان کوچ کرده که جدبزرگ مامیباشدگذشته اش روواینکه به کدامیک ازچهارطایفه ممسنی تعلق داشته رونتونستیم درکتابی پیداکنیم.لطفاراهنمایی بفرماییدباتشکرازهمه لرتباران
متأسفانه من نیز به درخواست نوه های ایشان چند ساله تمام اسناد را زیر و رو کردم ولی نتوانستم بفهمم از کدام طایفه بوده. البته مفروضاتی وجود دارد که باید اثبات بشود.
در زبان لری به محمد مَمَ و مَمَد گفته می شود و به محمد حسن مَمَسَن و به محمد حسین مَمَسِین گفته می شود جهانگیر جنگیر گفته می شود و محمد صادق مَصَحاق گفته می شود
باسلام به تمامی لر تباران بنده ازسیستان واز ایل بزرگ بختیاری هفت لنگ دورکی واز طاعفه بامدی میباشم ودر سیستان با فامیلی بامدی شناخته میشویم وتقریبا بالای ۳۰۰خانوار از طاعفه بامدی ها که بافامیلی بامدی هستیم در سیستان سکونت داریم واصالت ماتاجایی که بنده مطالعه کردم از قله کاه افغانستان میباشد که حدود ۲۰۰سال پیش به نواحی سیستان مهاجرت کردهایم وبه نظرم بندهواز شنیده های بزرگان چند خانوار از بامدی های قله کاه به قصد بازگشت به سرزمین ابا واجدادیشان بهمقصد نواحی مسجد سلیمان حرکت میکنند ودر سیستان مانگار میشوند واز هدف خود سرف نظر میکنند چند سال بعد چند خانوار از بامدی های سیستان به پاکستان مهاجرت میکنندوهمان جا ماندگار میشوند به نظر بنده بامدی های قله کاه همان سربازان نادر شاه بودند که در لشکر نادر به نمایندگی ایل بختیاری حضور داشتند تا قندهار افقانستان را تصرف کنندواین نمایندگان بختیاری به تنهایی ظرف ۲۴ ساعت کاری که نادر شاه با ۸۰هزار سرباز ظزف ۱۵ماه نتوانست انجام بدهد قلعه قندهار را تصرف کردند ونادر شاه هم از ترس وابوهت این دلاور مردان ترس به خود راه داد که ین مردان حکومت را با اتحاد بختیاری از من خواهند گرفت وان جنگجویان راکه مبادا علیه نادر قیام کنند در همان جا افقانستان جا ومکان داد تا در انجا زندگی کنند وبامدی های افقانستان وسیستان کمتر از ۳۰۰سال است که از برادران وهم کیشان خود جدا افتاده اند بامدی ها یکی ازطوایف دورکی هفت لنگ میباشند .ممنون میباشم که بدانم ما از کدام ریشه بامدی های بختیاری هستیم که با سپاه نادر شاه به این دیار امده ایم بلکه بتوانم از نزدیک بعداز گدشت۳۰۰سال به ایل خود باز کشته اعلام موجودیت کنم .با تشکر سعید بامدی ف مظلوم ف اسماعیل شماره تماس ۰۹۱۵۶۷۱۹۰۷۳