امروز : شنبه,۶ام مرداد ۱۴۰۳

نامه معاویه درباره ایرانیان ‏

چند سال پیش، در باره برخورد خلفای بعد از پیغمر(ص) مطلبی از من منتشر گردید. اخیراً شنیده ام که یکی از منبری ها در جلسه ای در یک محفل بر این امر خرده گرفته و آن را رد کرده است. هر چند بنا ندارم که با توجه به اهمیت اتحاد مسلمانان در این حوزه وارد بشوم اما لازم دیدم که مطالبی در رابطه یا این نامه مختصراً بیان نمایم.

26 سپتامبر 2017

دکتر جلال یوسفی

چند سال پیش، در باره برخورد خلفای بعد از پیغمر(ص) مطلبی از من منتشر گردید. اخیراً شنیده ام که یکی از منبری ها در جلسه ای در یک محفل بر این امر خرده گرفته و آن را رد کرده است. هر چند بنا ندارم که با توجه به اهمیت اتحاد مسلمانان در این حوزه وارد بشوم اما لازم دیدم که مطالبی در رابطه یا این نامه مختصراً بیان نمایم.

در این جا یکی از نامه های معاویه بن ابی سفیان را در باره ایرانیان به والی خود در  بخشی از ایران بدون تحلیل ( البته با یک مقدمه کوتاه) برای مطالعه خوانندگان عزیز  آورده  تا دیدگاه اعراب را در باره مردم ایران در آن دوران انعکاس دهیم، چیزی که البته در حال حاضر نیز در بین اعراب منطقه این دشمنی و برتری بینی وجود دارد و همین امر نیز موجب بدبینی بسیاری از اقوام ایرانی نسبت به اعراب شده است. البته نباید از نظر دور داشت که بخشی از این قوم( اعراب) با این نژاد پرستی و برتری طلبی مخالف اند. قبایل متعددی از اعراب در کشور ایران و خصوصاً در استان خوزستان ساکنند که بخش اعظمی از این قبایل مانند قبیله بنی طرف حتی قبل از اسلام نیز ساکنان این منطقه بوده و این قبایل جزیی از کشور و آداب و رسوم و فرهنگ و تمدن این دیارند. بنابراین، این نوشته نه  در نظر دارد که خدای ناکرده به این قوم توهینی کرده و یا این که آنان را دشمن ایران و ایرانی بداند و نیز یادآوری می گردد که مقررات اعمال شده توسط خلیفه دوم و معاویه و سایر حاکمان آن زمان هیچ ارتباطی با نص دین اسلام نداشته است چنان که برخی معتقدند گرایش ایرانیان به دین اسلام از نوع  ولایی آن( دوست دار ائمه و پیروان آن ها) موجب خشم حاکمان  عرب  آن زمان شده است.   

این نامه معاویه در باره ایرانیان که به زیادبن ابیه برادر خوانده معاویه و سرپرست کوفه، خوزستان و فارس نوشته شده است، نامه ای است که به نقل از ابان بن سلیم در جلد ششم ناسخ التواریخ آمده است( همچنین این نامه در کتاب سلیم بن قیس، ۱۴۰ و ۲۸۱ در چاپ بیروت، نفس الرحمان،  144 و   سفینه البحار ، ج ۲، ۱۶۵ آمده است).

متن این نامه توسط منشی زیاد بن ابیه به ابان بن سلیم که دوست نزدیکش بوده امانت داده شده است که آن را بخواند. با توجه به مضمون جالب این  نامه، منشی زیاد بن ابی،  رونوشتی از آن برای خود  برداشته است.

متن این نامه  این طور آغاز می شود:

«… اما بعد…، از من پرسیده ای که وظیفه تو در برابر قبایل عرب و غیرعرب چیست؟»

و پس از شرحی درباره قبایل یمن و بنی ربیعه و بنی مضر نوبت به ایرانیان می رسد. در این زمینه در ناسخ التواریخ چنین آمده است:

«… و اکنون می رسیم به این قومی که به نام موالی در میان امت اسلام به سر می برند و قوم فارسی نام دارند. گوش کن زیاد، این مردم را باید ذلیل کرد. باید همان روشی که عمر (عمربن خطاب) آن ها را می کوبید، طوری کوبیدشان که هرگز نتوانند سربردارند. این ها جز با سیاست عمر اداره شدنی نیستند. از عطایشان که حق عمومی اتباع اسلام است تا می توانی بکاه. در تقسیم خواربار تا می توانی از سهمشان کم کن. در جبهه جنگ آن ها را در صفوف مقدم بگمار تا زودتر از دیگران هدف حملات دشمن تازه نفس قرار گیرند. سربازان آن ها را به کار جاده سازی و هموار کردن راه ها و کندن درخت ها بگمار و سعی کن هر چه دشواری و عذاب باشد نصیب این عجم ها شود. کاری کن که سنگینی بارها بر دوششان هر چه بیشتر فشار آورد. زیرا که اگر جز این باشد هوای عصیان خواهند کرد.

مراقب باش که این عجم ها هرقدر هم صالح و متقی باشند بر صفوف جماعت در نماز پیش نمازی نکنند و در نماز جماعت در صف اول قرار نگیرند مگر آن که عده اعراب برای تکمیل صفوف کافی نباشد و هرچند هم در فقه و قرآن دانشمند باشند بر مسند قضا ننشینند و بر هیچ شهری از شهر های اسلام والی یا حاکم نشوند و در معابر هرقدر هم مقامشان بالا باشد بر عرب هر چند هم پست و فرومایه باشد تقدیر نجویند و در ازدواج حق زناشویی با زن عرب نداشته باشند اما مردان عرب حق همسری با زنان فارسی را داشته باشند. این ها همه سیاست عمر رضی الله عنه است و عمر شایسته است از امت محمد صلی الله علیه و خاصاً از بنی امیه شایسته ترین پاداش را ببیند.

با این همه عمر اشتباهاتی نیز داشت. مثلاً می بایست قوانین و نظاماتی به وجود آورده باشد که برای همیشه عجم ها را در برابر عرب ذلیل و خوار نگاه دارد. اگر از ایجاد نفاق در میان امت اسلام پرهیز نداشتم، همین امروز مقرر می داشتم که اگر یک عجم، عربی را بکشد محکوم به قصاص یا دیه کامل می باشد ولی اگر عربی یک فارسی را به قتل برساند از قصاص معاف باشد و دیه را نیز نصف بپردازد. به هرحال، زیاد، از همین امروز که این نامه به دستت می رسد این عجم ها را بیشتر ذلیل کن، به آنان توهین کن، آن ها را از پیشگاهت دور دار، از آنان در رتق و فتق امور کمک مخواه، به درخواست هایشان اعتنا نکن.

از این سخن که بگذرم، بگذار نامه ای را برایت نقل کنم که عمر بن خطاب برای والی بصره «ابوموسی اشعری» ، در زمانی که تو به سمت منشی حکومت در زیردست این مرد خدمت می کردی، فرستاده بود. همراه این نامه ریسمانی به طول پنج وجب بود که هرچه حکایت بود در آن ریسمان بود. زیرا عمر در آن نامه به فرماندار بصره دستور داده بود که « به موجب این نامه مردان بصره را احضار کن و درمیان آنان از موالی و اعاجم (ایرانیان) هرکس را که طول قامتش به اندازه این ریسمان رسیده، گردن بزن» 1.

این نامه را ابن ابی معیط خوانده و یادداشتی هم از آن برداشته بود و به طوری که نواده او ولیدبن عقبه برای من حکایت کرد، ابوموسی اشعری درکار خود درمانده بود که آیا فرمان عمر را اجرا کند یا درباره آن مطالعه بیشتری به عمل آورد و نیز نقل کرد که وقتی ابوموسی با تو در این باره مشورت کرد تو او را از اجرای این فرمان بازداشتی و توصیه کردی که فرمان عمر دوباره به خودش بازگردانده شود تا شخصاً در فرموده خود تجدید نظر کند. و تو چون به خیال خود غم تیره بختان و بیچارگان می داشتی در پبشگاه خلیفه به التماس درآمدی تا او را از خون ایرانیان بازگردانی و به او گفتی که این قتل عام به ناحق، همه ایرانیان را خواهد برانگیخت و آن قدر دوپهلو و سه پهلو سخن گفتی تا عمر را از عقیده اش بازگردانیدی. ای زیاد، من در میان فرزندان ابوسفیان نامبارک تر از تو ندیده ام. زیرا تو نگذاشتی که با دست عمر عنودترین دشمن ما از صفحه روزگار برداشته شود. ای زیاد، سخنان تو عمر را به جایش نشانید ولی حقیقت این بود که اگر عمر تصمیم خود را عملی می کرد و ریشه این اعاجم را از بیخ می کند، آب از آب تکان نمی خورد، بلکه عرب عجم کشی را وسیله تقرب به درگاه الهی می شمرد. ولی تو، ای برادر، ای زیاد بن سفیان، وی را از این کار بازداشتی و ما را همچنان در خطر گذاشتی. لااقل اکنون تا دیر نشده است از خواب غفلت برخیز،! تا فرصت از دست نرفته است این اعاجم را از میان بردار و ریشه آن ها را بسوزان.»  

زیر نویس:

۱– پس از فتح ایران توسط مسلمانان، «ابوموسی اشعری» از طرف عمر، استاندار بصره گردید، عمر برای ابوموسی نامه ای نوشت و در آن چنین دستور داد:

«هر کدام از افراد غیر عرب و عجم کسانی که مسلمان شده اند و قامتشان به پنج وجب رسیده است (یعنی بزرگ شده اند) آن ها را دستگیر کن و گردنشان را بزن.»   بحارالانوار ، ج ۶۷،۱۰ ). 

ابوموسی در مورد این دستور، با «زیاد به ابیه» مشورت کرد، زیاد او را از اجرای این دستور، نهی نمود و به او گفت تا برای عمر بنویسد که از این دستور بگذرد.

ابوموسی، نامه ای در این باره برای عمر نوشت و تذکر داد که چنین دستوری، موجب پراکندگی مردم می گردد، ابوموسی مکرر در این باره با عمر گفتگو کرده تا آن که سرانجام او را از رأی خود منصرف کرد (سفینه البحار، ج۲، ۶۵ و نفس الرحمان، ۱۴۴ ).

نظرات
نظرات پس از تائید مدیریت منتشر خواهد شد

نظرسنجی



محل قرار گیری نظر سنجی

طراحی و اجرا :  تابناك وب