در زمان جنگ با آن کمی سنش یک بار در کردستان و یک بار هم در جبهه های جنوب( جزیره مجنون) خدمت کرد. بار سوم در کردستان به دست دشمنان این مرز و بوم جان خود را فدای دین، ناموس و کشورش نمود.روز ۱۲ مرداد ۱۳۶۶ برابر با عید قربان و کشته شدن صدها زایر ایرانی به دست آل سعود به شهادت رسید بدنش توسط دشمنان به آتش کشیده شد و در تاریخ ۱۸ مرداد ۱۳۶۶ در گلستان شهدای شهر مصیری به خاک سپرده شد.
شهید شهریار مرادفر
فرزند: اسفندیار
تاریخ تولد:۱۳۵۲ شمسی م
محل تولد: روستای دلی قاید شفیع رستم
شغل: دانش آموز
محل تحصیل در هنگام شهادت: مدرسه ابوذر غفاری (شهید کاظمی ) مصیری
تاریخ شهادت: ۱۲ مرداد ماه۱۳۶۶ شمسی مصادف با عید قربان و شهادت مظلومانه حجاج ایرانی در عربستان به دست حکومت آل سعود
محل شهادت: مهاباد
سمت در هنگام شهادت: معاون اطلاعات پایگاه شهید ناصر کاظمی
محل دفن: گلستان شهدای خفرک( مصیری)
نحوه شهادت: با برخورد با کمین و عقب نشینی نیروها ایشان با یکی از دوستانش که تقریباً هم سن و سال او بود، مقاومت کرده و با اینکه زخمی بوده اند، نیروهای دشمن را سرگرم تا بقیه نیروها از محل رهایی می یابند. سپس دستگیر و با زدن تیرهای زیادی به سر و صورتش لباس هایش را بر روی بدنش گذاشته و آتش می زنند.
خصوصیات بارز اخلاقی: با آنکه سن کمی داشت اما بسیار شجاع بود. فرماندهانش از شجاعت بیش از حد او نسبت به سنش صحبت می کردند. قرار بود به زودی به گردان ویژه بپیوندد. دارای اخلاقی خوب و سیمایی بشاش بود و
همواره خندرو بود. علاوه بر مسایل عبادی و اخلاقی به وضع ظاهری اهمیت می داد و برای پدر و مادر و افراد بزرگ خانواده اش اهمیت بسیاری قایل بود.دارای مناعت طبع بالایی بود.
شهید ، به بچه ها بخصوص برادر و خواهر زادگانش علاقه خاصی داشت. احترامش همین بس که برادر و خواهر زادگانش حتی آنانکه بعد از او به دنیا آمده اند بر جان او قسم می خورند و اگر کسی بخواهد صحت و سقم سخن آنان را (بخصوص برادر زادگانش) را بفهمد همین بس که بگویند به جان عمو شهریار قسم.
همیشه می گفت دلم می خواهد شغلی بگیرم تا برای پدر و مادرم از نظر مسایل تأمین اجتماعی بتوانم کمکی کرده باشم.
در دفترچه خاطراتش آدرس ۹۸ تا ۹۹درصد کسانی را نوشته بود ، پس از پیگیری خانواده شهید مشخص شد که آنان نیز شهید شده اند. شهید مرادفر قبل از شهادتش مدتی در کردستان خدمت می کرد که در یک در گیری یکی از انگشتانش قطع گردید. مدتی نیز در جزیره مجنون در سنگر کمین خدمت می کرد.
بنال ای دل که رفته شهریارم زهجرش طول عمرم بی قرارم
بنال ای دل که خالی هست جایش برای دیدنش لحظه شمارم
روحش شادو راهش پر رهرو باد.
تصاویری از شهید و همرزمانش در جبهه مهاباد
خدا رحمت کند شهید بزرگوار را.شما رفتید که مصباح ها استفاده کنند.چرا این گونه شد خدا.پس کی جواب گوی خون شماهاست عزیزان.به راستی شما رفتید و لی برادر رشید و با سوادی از نیز از نسل شما هنوز هم راه شما را ادامه می دهد حیف که دشمنان او را تخریب می کنند اما نمی نوانند موفق شوند
شهداء راه خود را رفتند. دنیا پرستان همیشه بود ه اند، تخریب ، تهمت و آزار رساندن و شکنجه و سایر سختگیری ها هزینه هایی است که بایستی برای آزادی و دموکراسی پرداخت کرد.
I am totally wowed and preraped to take the next step now.