موضوع دیگری که در این روزگار درد زیادی را به دل ها وارد می کند، این است که آن آقایی که حضورش در سیاست به واسطه مقابله با یک رییس دولت بود، برای موفقیت خود، تهران را ترک و در جای دیگری کاندید می شود. اما این مکان جدید، محل تولد خود نیست. بلکه به استانی می رود که در آن نزدیکی ها، فردی در قلب مردم جای دارد.
یاد داشت های پراکنده
جلال یوسفی
انتخابات دهم مجلس شورای اسلامی و پنجم مجلس خبرگان رهبری با همه تلخی ها و شیرینی هایش به پایان رسید.
ناظرین شورای نگهبان با آلت قانونی خود تا توانستند به رد صلاحیت نامزدهای مخالف تفکر خویش پرداختند. شدت این رد صلاحیت ها به نحوی بود که کمتر از یک درصد اصلاح طلبان توانستند از فیلتر شورای نگهبان رد شوند. به نظر می رسد که این حد از رد صلاحیت ها هنوز کام برخی از ناظرین را اشباع نکرده است، به طوری که آیت الله جنتی دبیر شورای نگهبان در جایی گفته بود که تا توانستیم از این ها را رد صلاحیت کردیم و از مردم هم خواستند که بقیه را مردم رد کنند، اما ورق برگشت و تلخی های اول زمان ثبت نام و فرآیندهای انتخابات، در پایان به کام این گروه تلخ آمد.
هیچ انسان عاقل و آزاده ای از بازماندن گروهی از برجستگان کشورش به صحنه خدمتگذاری خوشحال نمی گردد، اما گویی اصول گرایان افراطی و پایداری ها از این دایره بیرون اند. این گروه تا در صحنه رقابت( با همه تنگ نظری ها در احراز صلاحیت ها) از صندوق بیرون آیند، مردم را حافظ و نگهبان و ولی نعمت خود می دانند و چون ورق برگردد و از گردونه سیاست توسط مردم خارج شوند، ناگهان مردم، اهل کوفه، انگلیسی، خود فروخته و عامی معرفی می گردند!
یک سایت نزدیکترین رسانه به جبهه پایداری در مطلبی نوشت که :« تهران به عنوان شهر طلاق واعتیاد و جرم، طبیعی است به اصلاحطلبان رای بدهد.» این سایت که نتوانسته بود که خشم و غضب خود را از قلم خویش دور نگه دارد، طبقه متوسط را مورد حمله قرار داده و نوشته است:
«اصولگرایان در تهران انتخابات را نه به خاطر لیست سیاسی یا شعارهای انتخاباتی، بلکه به خاطر غلبه پیدا کردن فرهنگ و سبک زندگی غربگرایانه، شبه مدرنیستی باختند».
… و بدبختانه که این سایت و سایر قلم به دستان نزدیک به جبهه پایداری ظاهراً از « جریان مدرنیسم و «پیشا مدرن» و« پسا مدرن» گویی اطلاه چندانی هم ندارند.« واقعیت این است که تهران به دلیل مرکزیت و پایتخت بودن، بیش از دیگر استان ها هدف انواع برنامه های توسعه غرب گرایانه فرهنگی، اقتصادی و … در طول سال های مختلف بوده و روند سکولاریزاسیون در تهران بیش از هر استان دیگری به بار نشسته، لذا علاوه بر طبقه مرفه و سرمایه دار در شمال تهران، طبقه متوسط شهری نیز که تمایلات آشکار غرب گرایانه ای دارد در تهران به قشری تاثیرگذار تبدیل شده و به همین علت است که لیست اصلاحات و حامیان دولت در تهران با اقبال روبرو می شود و این مسئله دقیقاً ادامه برتری میرحسین موسوی بر محمود احمدی نژاد در انتخابات ۸۸ در تهران است! زمانی که احمدی نژاد در کل کشور بیش از ۱۱ میلیون از موسوی بیشتر رای آورد اما در تهران نتوانست حریف طبقه مرفه و متوسط جدید شود. لذا شکست اصولگرایان از اصلاحات در تهران، یک شکست کاملاً اجتماعی- فرهنگی است. وقتی در تهران بنا بر آمارهای رسمی بیشترین میزان جرایم اجتماعی، روزه خواری، طلاق، اعتیاد و … ثبت شده، بدین معناست که این شهر بیشترین فاصله از فرهنگ اصیل دینی و انقلابی را برای خود ثبت کرده و به همین میزان طبیعی است که در چنین شهری به جای افرادی که نخستین وجهه آن ها در افکار عمومی شهرت آن ها به دیانت و گفتمان انقلاب اسلامی است، چهره هایی وارد مجلس شوند که در افکار عمومی بیشترین فاصله را با این معیارها و مفاهیم دارند».
یا این سایت در جای دیگری با مسخره کردن انتخابات نوشته است: «میزان، رای شمیران است».
کانال تلگرامی بسیجی، تهرانی ها را اهل کوفه و فاشنیوز، آن ها را اهالی بدتر از کوفه خوانده است.
در بصیرت ۱۱۰ ، حسین قدیریان چنین گفته است: «آهای بسیجی جنوب شهری، که دیروز در خط مقدم نبرد با لعین داعشی، مجال این را پیدا نکردی که در سرنوشت خود شرکت کنی، که رأی بدهی من سرنوشت تو را میدانم. یک دنیا مظلومیت و بعد هم شهادت. ای تاریخ! قلمت بشکند اگر ننویسی که اینجا بهشت اپوزیسیون است! که اینجا بسیجی باید برود جان دهد تا حتی آنکه نظام را قبول ندارد، در اوج امنیت برود رأی دهد!»
و جالب این که این تفکرات بودند که چهار سال پیش، از دست همین مردم تهران مجوز ورود به بهارستان را اخذ کردند. اما آن روز، نه از رد صلاحیت ها سخنی گفتند و نه گوش شان بدهکار گلایه ها بود بلکه آن روز از مردم عقلای قوم می ساختند و برتر از خواصی که به زعم آنان از قافله مردم عقب هستند!
این قلم شکسته دهه هاست که ناظر عملکرد این گروه است. هنگامی که مردم به هر دلیل با آن ها همراه بوده اند، از مردم تشکر کرده و آنان را رود در روی مخالفین خود محسوب کرده اند و هر بار که از مردم شکست خورده اند ، دست اسراییل و انگلیس و استکبار را در کار دخیل دانسته اند. تهمت های ناروای این قوم متحجر به فرهیختگان مخالف مشی فکری خود کم نبوده است. از جاسوسی برای اسراییل و اروپا و استکبار، تا اخذ کمک های زیاد از آنان توسط مخالفین خود!
اما این بار با همه تبلیغات سوء علیه رقبای خود، و این همه رد صلاحیت های گُتره ای، هزینه های میلیاردی و بولتن نویسی های زیاد و…، وقتی که از مردم شکست خوردند، این طور مردم را فاسد، خانوار طلاق و … می خوانند.
بدتر از همه که این قوم، مردم را مهجور می دانند. به طوری که بدیهی ترین امر روز مره را در برابر دیدگان این مردم برگردان می کنند. یکی از این نمونه ها موضوعی تازه است که پس از موفقیت آیت الله جنتی در انتخابات خبرگان، این بار نوبت به آقای حدادعادل رسیده است که آنان در ثبت نام نوبخت حقیقی تشکیک می کنند تا شاید بتوانند همانند دوره ششم مجلس شورای اسلامی جنابشان را به مجلس بیاورند.
موضوع دیگری که در این روزگار درد زیادی را به دل ها وارد می کند، این است که آن آقایی که حضورش در سیاست به واسطه مقابله با یک رییس دولت بود، برای موفقیت خود، تهران را ترک و در جای دیگری کاندید می شود. اما این مکان جدید، محل تولد خود نیست. بلکه به استانی می رود که در آن نزدیکی ها، فردی در قلب مردم جای دارد.
درود بر دکتر یوسفی اصلاح طلب.کوته فکران فکر کردند که با رد صلاحیت شما و دوستان شما پیروز میشن.ولی اصلاحات نشون داده که هماره زنده میمونه.ما به شما بزرگ ترین شخصیت اصلاح طلب منطقه افتخار میکنیم.کاشکی شورای نگهبان قدری به گذشته و حال تان تامل می کرد و شما رو با تنگ نظری رد نمی کرد.حمایت شما از دکتر گودرزی مشت محکمی به دهان اصولگرایان زد