یافته های تحقیق در منطقه نشان می دهد که پس از اصلاحات ارضی ، ملی شدن جنگل ها و مراتع و اجرای برنامه های شبه مدرنیزم دولتی، ساختار مدیریت مشارکتی سنتی بهره برداری از مرتع از هم پاشیده و خرده فرهنگ عشایری منطقه به عنوان به وجود آورنده مشارکت خودانگیته تضعیف شده و تا حدودی از بین رفته است.
جلال یوسفی
مقدمه
آن چه در ادامه می آید، بر اساس مطالعه ای است که در منطقه ای از مناطق تحت قلمرو ایل ممسنی با روش نظریه بنیانی و با استفاده از تکنیک های RRA ، PRA ، مصاحبه نیمه ساختار یافته، مشاهده، بحث گروهی و…، انجام پذیرفته و دارای گستره زیادی است که در این جا به چکیده این مطالعه آن هم پیامد تغییرات در بخش مدیریت بهره برداری از مرتع به صورت کلی اشاره می گردد. نسبت به نظریه های حاصل شده از متن زمینه و هم چنین الگو و مدل پیشنهادی و سایر بخش ها در این نوشته سخنی بیان نمی شود. هم چنین لازم به یاد آوری است که این نوشته پس از تجزیه و تحلیل داده های به دست آمده از میدان پژوهش پس از اجرای روند کدگذاری مراحل سه گانه( باز، محوری و انتخابی) با روش استقرایی و رفت و برگشت بین استقرا و قیاس صورت گرفته است و بدون دخل و تصرف پژوهشگر و هم چنین بدون پیش زمینه نظری قبلی و البته با حساسیت نظری از سوی پژوهشگر صورت گرفته است و نتایج حاصله از دیدگاه مردم مشارکت کننده در مطالعه حاضر در منطقه و نیز دیدگاه کارشناسان در سطح کلان سازمان متولی مراتع است.
با این مقدمه اکنون به کلیات نتایج این بررسی اشاره می گردد.
بعد از اصلاحات ارضی، ملی شدن مراتع و نیز انقلاب ۵۷، مدیریت بهره برداری از مراتع دچار تزلزل گردید. تضیف سلسله مراتب ایلی و دگرگونی ساختاری، تغییر در نگرش مردم، تغییر در مشاغل و تقسیم کار سنتی، تغییر در مدیریت مشارکتی سنتی بهره برداری از مرتع و در نتیجه تخریب مراتع، ورود دولت به جامعه و جایگزینی دولت به جای مدیریت سنتی، تضعیف دانش بومی مردم، تمرکزگرایی در ساختار و برنامه های دولت، جایگزینی نسلی، خروج نیروی کار از جامعه سنتی، تغییرات مالی و…، از جمله تغییرات ایجاد شده ناشی از اصلاحات ارضی و برنامه های شبه مدرنیزم دولتی در قلمرو ایل ممسنی بود. هرچند دولت به عنوان قدرت حاکم در مدیریت نوین مرتع خود نمایی می کند، اما طرح های دولتی نتوانسته جایگزین مناسبی برای سازمان های مشارکتی سنتی باشد. ازاین رو، تغییرات در مدیریت بهره برداری از مراتع به حد اعلای خود رسید. به این صورت که، با ورود نمود های برنامه شبه مدرنیزم دولتی به روستاها و مناطق عشایری که از زمان رضا شاه مورد هجوم برای تغییر ساخت ها بوده اند، به تدریج ساختار قشربندی جامعه دچار تغییرات گردید و قدرت تضعیف شده مدیر سنتی که بعد از اصلاحات ارضی و با ورود دولت به تدریج ضعیف شده بود، برای همیشه از روستاها برچیده شد و قشربندی اجتماعی دچار تغییرات اساسی گردید. برخی از قشرهای قبلی از بین رفتند، برخی دچار تغییر شدند و در جامعه قشرهای جدیدی مثل، سرمایه داران، اعم از کشاورزی، صنعتی، خدماتی، تجاری و مالی، قشر کارگران، تولید کنندگان مستقل، رعیت- دام دار، کشاورزان و مهم تر این که قشر عجیبی در این منطقه سر برآورد که در این این نوشته از آن تحت عنوان طبقاتی با پایگاه های متعدد یاد می کند. این قشر شامل افرادی است که در مشاغل متنوع و متعدد مشغول هستند. گروه های جانبی مطرود و نیمه مطرود ( خدمات دهندگان و ابزارمندان) هم چنان باقی ماندند و تنها مشخصه آن ها که موجب تغییر گردید، از بین رفتن حرفه و شغل آنان در فرآیند تغییرات حاصل از جریان برنامه های شبه مدرنیزم دولتی بود. ما حصل این تغییرات این شد که در حال حاضر بر اساس یافته های یک مطالعه، اقشار قابل توجه در میان عشایر منطقه عبارتند از: دولت، قشر رعیت- دامدار، قشر با پایگاه های متنوع و در خارج از هرم قدرت نیز هم چنان قشر گروه های مطرود و نیمه مطرود قرار دارند. هم چنین استفاده از دانش بومی و فنون و عناصر آن در موضوع مورد مطالعه و در جامعه آماری حاضر نسبت به گذشته بسیار ضیعف گردیده و این دانش رو به نابودی است.
یافته های تحقیق در قلمرو این ایل، نشان می دهد که، پس از اصلاحات ارضی و اجرای برنامه های شبه مدرنیزم دولتی و به مرور تا به امروز با تغییر در ساختار جامعه به خصوص تغییر در ساخت قشربندی اجتماعی جامعه ، تقسیم کار و مشاغل در امر مدیریت سنتی مرتع نیز دچار تغییر اساسی گردیده است. در حال حاضر، تقسیم کار رعیت- دامدار به صورت تلفیقی است. یعنی همانند قبل تقسیم کار آن چنانی بین اعضای خانوار و گروه ها وجود ندارد. به عنوان مثال سرپرست خانوار گاه ضمن انجام کارها وظیفه چوپانی را نیز بر عهده دارد، کشاورزی را خود انجام می دهد و ….
بر اساس یافته های این تحقیق ساختار قدرت در حال حاضر در منطقه در امر استفاده از مرتع در دست دولت است. اما آیا دولت توانسته است، این مأموریت را در نبود مدیریت مشارکتی سنتی بهره برداری از مرتع، به خوبی انجام دهد؟ مردم بومی اعتقاد دارند که پس از ملی کردن مراتع و اصلاحات ارضی و اجرای برنامه های شبه مدرنیزم دولتی، دولت نه تنها نتوانسته خلأ ناشی از حضور مدیریت سنتی در ارتباط با مدیریت بهره برداری از مراتع، را پرکند و برنامه مناسبی برای جلوگیری از تخریب مرتع و نیز احیاء مراتع ارایه دهد، بلکه با ارایه راهکارهای نامناسب و نیز ارایه طرح هایی که بدون مشارکت مردم طراحی شده است( که این طرح ها ناشی از برنامه های متمرکز و از بالا به پایین در سطح کلان است)، منجر به از بین رفتن و یا ضعف قواعد حاکم بر مدیریت سنتی بهره برداری از مراتع نیز گردیده است و در نتیجه از برنامه های دولت گاه به عنوان شرایط مداخله گر تخریب مرتع می توان نام برد. به اعتقاد مردم بومی، دلایل ضعف دولت در این ارتباط عبارت است از: ضعف امکانات دولت در خصوص مرتع( ضعف ساختاری، مالی، امکانات و نیروی انسانی)، ضعف نظارت دولت در زمینه بهره برداری از مراتع، بی توجهی دولت ها به مراتع و صرفاً پرداختن به امر حفاظت از جنگل و آن هم در سطح بسیار ضعیف و ضعف ساختاری سازمان متولی جنگل ها، مراتع و آبخیزداری در سطح کلان کشور.
یکی دیگر از مباحث قابل توجه دراین فرآیند، تضعیف انسجام اجتماعی و از بین رفتن سرمایه اجتماعی است. در ساختار اجتماعی عشایر منطقه تقویت جبنه های مثبت سرمایه اجتماعی که منجر به همبستگی اعضاء در تشکیل سازمان های مشارکتی مدیریت مراتع می گردیده است که این پدیده از طریق نظام خویشاوندی در قالب « مال» یا « آبادی» که در ساختار بزرگتری به نام « تیره»، «طایفه» و «ایل» جا میگرفت و با ایجاد شبکه های مبتنی بر اعتماد اجتماعی موجب زیاد شدن انسجام اجتماعی میگردید و همین امر نیز، موجب ایجاد تحرک در این جامعه شده و اداره بخش های جامعه در درون یک ساختار سنتی به موجب وجود این سرمایه اجتماعی قابل توجه، آسان تر و سهل الوصول تر میگردید، با ایجاد تغییرات ساختاری در جامعه عشایری، به دلیل تغییر در بافت سازمان های مشارکتی سنتی که ناشی از اصلاحات ارضی و ملی شدن جنگل ها و مراتع است، موجب تغییرات مداوم ساختارهای متعدد جامعه مورد مطالعه شد و به مرور زمان این سرمایه تضعیف گردید که این ضعف و تغییرات حاصله منجر به تضعیف و حتی اضمحلال سازمان های مشارکتی در این منطقه گردیده است.
پس، بنابراین، در این منطقه با تشکل های مشارکت سنتی و تقسیم کار سنتی بر اساس قوانین عرفی، بهره برداری ، حفظ، جلوگیری از تخریب، اصلاح، بهبود و توسعه مراتع از طریق یک شبکه مدیریت منسجم و یکپارچه سنتی صورت می گرفت، به طوری که با توجه به اطلاعات بومیان و ارتباط موجود بین مردم، دام و طبیعت پیرامون آن ها و وجود تناسب بین آن ها، این مدیریت شکل میگرفت و در مجموع ضمن بهره برداری از مراتع، شیوه هایی برای جلوگیری از تخریب و هم چنین بهبود و توسعه مراتع وجود داشت که این امر با وجود خرده فرهنگ عشایری به عنوان عامل ایجاد مشارکت های خود انگیخته صورت می گرفت. اما با چنان که اشاره شد، با اجرای برنامه هایی چون ، سیاست ایل زدایی در عشایر، شورش های عشایر منطقه در دهه ۴۰ شمسی، اجرای برنامه های شبه مدرنیزم دولتی و….، به روند تغییرات منطقه کمک کرد. این تغییرات پیامد های متعددی را در جامعه عشایری و روستایی منطقه به همراه داشته است. دگرگونی ساختاری، به هم ریختگی سلسله مراتب ایلی، کاهش قدرت سنتی در جامعه مورد مطالعه، تضعیف دانش و تجربیات بومی مردم، تغییر در وجهه نظر و نگرش مردم، به هم ریختگی سیستم تقسیم کار، قشربندی اجتماعی و مشاغل سنتی، خالی شدن روستاها از نیروی کارجوان و افراد متخصص در امر دام و مرتع، از بین رفتن صنایع بومی، ورود صنایع جدید به زندگی مردم، و…، که به واقع به هم ریختگی مدیریت مشارکتی سنتی بهره برداری از مرتع را به همراه داشت. هم چنین عدم استقبال بهره برداران مرتع از طرح های دولتی مرتبط، و شکست برنامه های اعلام شده از سوی دولت در ارتباط با مرتع، از پیامدهای این تغییرات بوده است که در مجموع تخریب مرتع را موجب شده است.
در حال حاضر وضعیت زیست عشایر منطقه به کلی نسبت به قبل تغییر کرده است. به اعتقاد مردم ساختارهای بین بخشی وجود ندارد. ارتباطات بین بخشی بسیار ضعیف شده است و ادارات متعدد منطقه در این رابطه چندان با هم هماهنگ نیستند، ضعف ساختاری و به هم ریختگی ساختار مدیریت سنتی به وضوح دیده می شود. دولت نسبت به مرتع بی توجه است و به مشارکت مردم توجهی نشده و در حال حاضر نیز ضعیف است( که البته به دلیل پیروی از برنامه متمرکز کلان است). مرتع از نظر آمایش و ساماندهی بهره برداران در هاله ای از ابهام است. برنامه پایش مناسبی در منطقه وجود ندارد و مدیریتی برای اندازه گیری شاخص های متعدد مرتبط با مرتع لحاظ نمی گردد. در منطقه بانک اطلاعاتی درستی از وضعیت اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی در دسترس( بهره برداران) نیست و مشکلات لاینحل فراوانی از بهره برداران دیده می شود. بومیان به شدت از فرهنگ سنتی فاصله گرفته و از دگر سو، نسبت به سازمان های مشارکتی نوین بی اطلاعاند. آگاه سازی و اطلاع رسانی از سوی مراجع ذیربط دولتی صورت نمی گیرد و سا ضعیف است و جامعه کلان از پتانسل های موجود منطقه بی اطلاع است.
هم چنین مردم ازنحوه بهره برداری از مواهب طبیعی چندان آشنایی نداشته و در اداره زندگی به ویژه با وضعیت فعلی جامعه، نا توان هستند. به دلیل دوری مردم از فرهنگ سنتی خود، دانش بومی رو به فرموشی است و برای احیای آن به توانمند سازی، آموزش و ظرفیت سازی و فرهنگ سازی بهره برداری از مواهب طبیعی نیاز است.
در وضعیت فعلی این جامعه، برنامه ریزی هم چنان از بالا به پایین است و مردم در طراحی برنامه های مربوط به مرتع مشارکت ندارند. مردم منطقه ( پایلوت) از طرح ها و تعاونی های مرتع داری بی اطلاع بوده و یا اطلاعات کمی دارند. مرتع به عنوان تنها منبع در آمد بسیاری از بهره برداران به ویژه افراد مسن و بی سواد و ناتوان در بهره گیری از اشتغال، قرار دارد. زنان به طور جدی از فرآیند مدیریت مرتع کنار گذاشته شده اند و…
مراتع منطقه( پایلوت) از وضعیت نامناسب پوششی برخوردارند. آب شرب مرتع از کیفیت برخوردار نیست، چشمه ها و آبشخورهای سنتی از بین رفته اند. فشار بیش از حد بر مرتع هم چنان ادامه دارد. بهره برداری از مرتع تابع هیچ قانونی نبوده و ساختارهای سنتی مدیریت مشارکتی بهره برداری از مرتع از بین رفته است. قرق مرتع در بین بهره برداران وجود ندارد. هیچ تعادلی بین تعداد دام و مرتع نیست، کوچ تقویم مشخصی ندارد. بین تقویم ابلاغی دولت و مردم هماهنگی وجود ندارد. مردم معتقدند که زمان کوچ نباید ثابت باشد و شرایط اقلیمی و آب و هوایی در کوچ تعیین کننده است و….، بنابراین، به اعتقاد مردم منطقه تخریب مراتع در این منطقه نگران کننده است.
بنابراین می طلبد که دست اندرکاران در امر مشارکت بومیان نسبت به طراحی طرح های مرتع داری در زمینه مدیریت مراتع اقدام نمایند. این طرح ها زمانی قابلیت اجرا دارد که بین آن ها و شیوه زیست و دانش بومیان و خواست آن ها که براساس نیازمندی های بومیان شکل می گیرد، ارتباط برقرار شود. در واقع باید در هنگام طراحی این طرح ها از جامعه هدف نیازسنجی صورت گرفته و در فرآیند های متعدد طرح ها از مطالعه، تدوین، اجرا و نظارت مشارکت بومیان لحاظ شود. بر همین اساس پیشنهاد می گردد با توجه به این مهم، این امر در قالب یک الگوی تلفیق دانش بومی و نوین( در مدیریت مشارکتی) در احیاء، حفظ، نگهداری و بهره برداری از منابع طبیعی ارایه گردد.