دانش بومی، مشارکت و توسعه روستایی

 توسعه بومی بر اساس دانش و نیازهای خود مردم کشورهای جهان سوم است، نه بر پایه «تخصص و مهارت بیرونی­ ها».

22 ژوئن 2017

دکتر جلال یوسفی

جایگاه دانش بومی در نظریه ­های توسعه روستایی: به طور کلی، در ارتباط با دانش بومی در نظریه ­های توسعه روستایی، به دو دسته پارادیم­ های قدیم و جدید توسعه روستایی بر می ­خوریم. یک دسته پارادایم ­های قدیم که عموماً با نگاه از بالا طرف­ دار توسعه برونزا در چارچوب نظریه­ های نوسازی و راهبردهای برنامه ریزی « بالا به پایین « و ساختارهای  مرکز- پیرامون­»اند. بنابراین، این­ها،  با دانش ­های بومی و مشارکت ­های مردمی مخالف ­اند. طرف ­داران این نوع توسعه ( توسعه برون زا) در چارچوب نظریه­ های اردوگاه نوسازی و راهبرد­های برنامه ­ریزی قرار دارند. این دیدگاه با دانش بومی مردم و مشارکت مردمی مخالف بوده و آن ­­ها را نابخردانه می­ پندارند.

دهه­های ١٩۵٠ و ١٩۶٠م. دوران تسلط پارادایم قدیم توسعه است. در این دوره نظریه ­های نوسازی و انتقال تکنولوژی ­های پیشرفته به صورت از « از بالا به پایین» و برنامه ریزی شده بود و فضای غالب فکری و اجرایی دانشگاه ­ها، مؤسسات تحقیقاتی و آموزشی و مدیریت­ های اجرایی را شکل می ­داد تا جایی که در چارچوب دکترین رشد، افزایش تولید محصولات عمده کشاورزی در کانون توجه تحقیقات و سیاست ­های حمایتی قرار گرفت. به این ترتیب سرمایه گذاری­ ها به تحقیقات کشاورزی ایستگاهی، خدمات فنی و تعاونی­ ها معطوف شد. به عنوان مثال، اساس و شالوده« انقلاب سبز» این­ گونه شکل گرفت. انقلاب سبز با موفقیت زیادی همراه بود، اما منافع آن بیشتر نصیب کشاورزان ثروتمند و نواحی مستعد شد و اغلب فقرا را از قلم انداخت یا وضع آنان را بدتر کرد. در آن زمان اکثر کشورهای در حال توسعه برای دستیابی به خودکفایی غذایی تلاش می ­کردند. آن­ ها سیاست جانشینی واردات را در پیش گرفته بودند. این جهت­گیری ­ها در بخش کشاورزی منجر به اتخاذ سیاست­ های عرضه گرا و ایجاد انحصارات غیر دولتی در دو بعد تأمین نهاده­ها و بازاریابی تولیدات شد. پایین بودن قیمت محصولات غذایی و نرخ بالای ارز، به نوعی از فعالیت­ های شهری حمایت می ­کرد که در نهایت این موضوع سبب تضعیف کشاورزی و فقر نواحی روستایی شد.

دراین راستا، علاوه بر نظریات مدرنیزاسیون یا نوسازی، نظریات تکامل گرایان، نظریه خرده فرهنگ دهقانی راجرز، نظریه روانشناختی و رفتاری را می ­توان قرار داد.

ادبیات توسعه نشان می ­دهد تا دهه ١٩٧٠م .پارادایم توسعه کلاسیک بر نظام برنامه ریزی و تصمیم­گیری جهان حاکم بوده است. این دیدگاه در مجموع با هدفگذاری رشد کمی و فن محور همراه بوده است. این نوع توسعه راه حل تکنولوژیکی را تنها سناریوی راهبردی حل مشکلات می دانست که با نیازها و ظرفیت ­های جوامع، سازگاری نداشت و در آن گروه ­های هدف از جمله گروه ­های حاشیه ای، روستاییان و زنان به فراموشی سپرده شدند. علاوه براین به علت فراگیر نبودن مشارکت و در حاشیه بودن مردم، کانون تصمیم­گیری ­ها را نخبگان شهری و بورکراتیک­ های حرفه ای تشکیل می ­دادند. از پیامد های چنین نگرش و اندیشه ای ­می ­توان به شکاف عمیق بین مکان­ ها و جوامع اشاره کرد .چنین پیامدهایی انتقادهایی را در محافل علمی دانشگاهی و اعتراض­ هایی را در جوامع انسانی در برداشت.

از دیگر سو، ما با نظریه ­های جدید توسعه روستایی روبرو می ­شویم که از مردم و دانش ­های بومی مردم حمایت می ­کنند. این نظریه ­های جدید مبتنی بر عوامل و نهاده­های درونی است.

در مجموع، در نظریه ­های توسعه جدید، هدف ­گذاری رشد کیفی مد نظر قرار گرفت، رهیافت این نوع توسعه بر جامعه مدنی و مشارکت مردم در تصمیم­گیری ­ها به عنوان اصلی بنیادین پذیرفته شد.

 این نوع توسعه که توسعه بوم محور، توسعه مردم گرا و پایدار نامیده می ­شود، بر معیارهایی چون قدرت و مشارکت مردم، اخلاق، مدیریت و ظرفیت ­های فنی و محلی، نهادهای مشارکتی، سازمان ­های محلی، ثبات اجتماعی، فرهنگ و دانش بومی تکیه دارد و در جهت تحقق دموکراتیزه کردن جوامع و پایداری آن­ ها  تلاش می ­کند.

توسعه درون زا که در چارچوب توسعه پایدار مطرح شد، از اواخر دهه ١٩۶٠ و اوائل١٩٧٠م.، افکار نظریه پردازان توسعه و جوامع دنیای سوم را به خود معطوف ساخت. نیاز به تئوری ­ها و رهیافت ­های مناسب ­تر توسعه پایدار و به ­ویژه توسعه کشورهای جهان سوم، سبب توجه به مفاهیم و روش ­های توسعه بومی و درون زا شد. بومی­کردن توسعه شامل خلق نهادها و فرآیندهایی است که به استقلال منجر می ­شود. این به مفهوم آزادی فکری و بازنگری اساسی در پارادیم ­های توسعه غربی است.

 توسعه بومی بر اساس دانش و نیازهای خود مردم کشورهای جهان سوم است، نه بر پایه «تخصص و مهارت بیرونی­ ها». این دیدگاه یک نگرش واقعبینانه تر نسبت به موقعیت ­های تاریخی و جغرافیایی مکان­ ها دارد و مدل های جهانی و استانداردهای از قبل تعیین شده را مردود می­ داند. همچنین معتقد است که کارکنان توسعه باید به تفاوت­ها توجه کرده و از مردم بومی بیاموزند.

آموزش دیگر گروه­ های جامعه، فرهنگ­ ها، توجه به دانش محلی، سازگاری و احترام به مدل­ ها و نظریه­ های مردم و تشویق مشارکت­ های مردمی، اساس بازنگری رهیافت ­های جدید توسعه را تشکیل می ­دهد. فرآیند بومی شدن، امکانات جدیدی را برای راهبردهای توسعه چندگانه و چند بعدی مطرح می ­سازد که متأثر از آگاهی های سنتی و خلاقیت ­های مردمی است.

 تاکنون مردم کشورهای جهان سوم حق انتخاب بسیار اندکی در نقشه ­های اوزالیدی توسعه داشته اند،  اما اخیراً برخی از این کشورها شروع به آزمون روش ­ها و مفاهیم بومی که بر اساس تجربه­ های خودشان است، پرداخته ­اند. اکثر این راهبردهای جایگزین به دنبال ایجاد مشارکت، توانمندسازی و خود اتکایی در مردم کشورهای جهان سوم است که از طریق کشف، تفسیر و ارزیابی مجدد سنت­ های فرهنگی و تاریخی محلی، امکانپذیر می ­شود. راهبردهای توسعه بومی آزمون مجدد ساختارها و ارزش­ های سنتی جوامع جهان سوم است که فرصت ­هایی را برای ابتکارهای مناسب ­تر و مؤثرتر در سطح محلی فراهم سازد. بازنگری ارزش­ ها و نهادهای جوامع سنتی، توسعه جایگزین را به وجود آورده و زمینه ­های مشارکت مردمی و توانمندسازی را فراهم می ­سازد. بخش­ های سنتی اغلب دارای مکانیسم­ های نهادی غیررسمی و سیستم­ های انعطاف پذیری بوده که با طرح­ های توسعه ­­ای برخی نواحی روستایی سازگاری یافته ­اند. جوامع سنتی دارای مکانیسم ­های پیچیده و متنوعی ­اند که تاکنون حرفه ای ­های بیرونی، در حل مشکلات توسعه ای، آن ­ها را نادیده گرفته­اند. در صورتی که کاربرد دانش بومی در برنامه های توسعه مناسب­تر بوده و با استفاده از راه­حل­ های بومی و ابداعی، روحیه خود اتکایی و اعتماد به نفس در مردم بومی ایجاد شده و به مشارکت و توانمندسازی آن­ها  منجر می ­شود .اگر چه مردم محلی همواره با محدودیت­ ها و تنگناهای بسیاری روبه رویند، اما مدیرانی ماهر و آگاه نسبت به محیط اطراف خویش می ­باشند و در صورتی که منابع کافی در اختیار آن­ ها  قرار داده شود، راه­ حل­ های مناسبی را برای مشکلات توسعه خویش می ­یابند. کارکنان توسعه باید واقع­گرا بوده و دانش و عقاید مردم بومی را به طور جدی در نظر بگیرند. اما هنوز بسیارند حرفه ای ­های بیرونی که نسبت به سیستم­ های دانش بومی نا آگاه بوده و یا آن ­ها را نادیده می ­انگارند، برای تأیید و کاربرد دانش آن­ ها  باید شرایط مطلوب فراهم شود، یعنی علاقه و تفاهم در شرکت کنندگان پروژه­ های توسعه ایجاد شود به گونه ای که بیرونی ­ها به آموختن از مردم محلی علاقه نشان دهند و روحیه انعطاف پذیری و میانه روی را در پیش بگیرند. در راهبردهای جدید برای توسعه جوامع، بر ظرفیت ­ها و امکانات محلی تأکید می ­شود و از روش شناختی تحقیقات علمی غرب که ثابت و انتخابی است، دوری گزیده و از روش­های انعطاف­ پذیراستفاده می شود.

در پارادایم جدید راهبرد­های توسعه بیرونی، آموزش از آن ­ها، الگوهای از قبل تعیین شده و نقشه ­های اوزالیدی توسعه و برنامه­ های بالا به پایین در برابر رهیافت ­های پایین به بالا، یادگیری از مردم و احترام به دانش ­های بومی آنان مردود شده است و به مشارکت فعال و توانمندسازی مردم محلی تأکید می ­شود.

در راهبردهای جدید، حرفه ای­ های بیرونی نقش سازماندهی، تسهیل کنندگی و کاتالیزور را در پروژه­ها ایفا می­کنند. آن­ها ظرفیت­های سازندگی و توسعه را تشویق کرده و ابزارها و تشکیلات مناسب را برای پیشرفت مردم محل پیشنهاد می­کنند. بنابراین باید روش ­ها و راهبردهای انعطاف پذیر با شرایط متنوع و پیچیده جوامع در نظر گرفته شود و با کاربرد دانش ­های بومی مناسب، جنبه ­های مشارکتی و توانمندسازی مردم محلی افزایش یابد.

*- هر گونه برداشت از این مطلب فقط با ذکر منبع کامل مجاز است.

.technocentric

 

 

 

. ecocentric

 

 

 

. popular development

 

 

 

نظرات
نظرات پس از تائید مدیریت منتشر خواهد شد

نظرسنجی



محل قرار گیری نظر سنجی

طراحی و اجرا :  تابناك وب