کار تدوین کتاب دانش بومی و پساتوسعه با عنوان فرعی« جایگاه دانش بومی در توسعه پایدار» در چهار بخش و هفده فصل توسط دکتر جلال یوسفی و دکتر محمدمهدی یوسفی، به پایان رسید.
کار تدوین کتاب دانش بومی و پساتوسعه با عنوان فرعی« جایگاه دانش بومی در توسعه پایدار» در چهار بخش و هفده فصل توسط دکتر جلال یوسفی و دکتر محمدمهدی یوسفی، به پایان رسید. سرشناسه این کتاب دکتر جلال یوسفی، متولد۱۳۴۳ شهرستان رستم استان فارس است. در پیشگفتار این کتاب نویسندگان اعلام کرده اند که کار میدانی کتاب به مدت۵ سال طول کشیده و با احتساب مدت زمانی که برای آثار دیگری که به گونه ای در بخش هایی از این کتاب مرجع بوده اند، در حقیقت این کتاب حاصل ده سال مدوام و حدود دو دهه کار غیر مداوم است. قرار است این کتاب در انتشارات « کلک زرین» تهران در ۱۰۰۰ نسخه چاپ گردد. طبق گفته سرشناسه کتاب، این اثر برای چند نفر از اساتید، صاحبنظران و محققین ارسال گردیده تا از نقطه نظرات آنان استفاده نماید.
نکته جالب این است که پروفسور مصطفی ازکیا استاد توسعه دانشگاه تهران و بنیانگذار توسعه روستایی در ایران، بر این کتاب مقدمه ای چند صفحه ای زده و به طور مؤکد از دانشجویان مقطع دکتری در دانشکده های منابع طبیعی، کشاورزی، و همه بخش های علوم اجتماعی خواسته که این کتاب را مطالعه نمایند.
نکته مهم دیگر این کتاب، اول این که کتاب اغلب یا پژوهش میدانی است و یا از پژوهش های موفق میدانی استفاده کرده و مهم تر این که یک بخش آن به صورت پژوهش میدانی در یک پایلوت صورت گرفته و یک بخش ( سه فصل آخر کتاب) ارایه طرح در راستای اهداف کتاب است.
این کتاب در قطع وزیری و حدود ۵۰۰ صفحه است که در ادامه سرفصل های کلی این کتاب ارایه می گردد.
بخش اول
رویکردهای نظری و پیشینه نگاشت ها
فصل اول/ پساتوسعه گرایی
فصل دوم/ دانـش بومــی
فصل سوم/ نهادهای بهره برداری از مراتع در ایران
فصل چهارم/ نظام های بهره برداری کشاورزی در ایران
بخش دوم
عرصه های دانش بومی پایدار
فصل پنجم/ دانش بومی و توسعه پایدار کشاورزی
فصل ششم/ دانش بومی و توسعه پایدار دامداری و دامپزشکی
فصل هفتم / دانش بومی زنبورداری و توسعه پایدار
فصل هشتم / دانش بومی مرغداری و توسعه پایدار
فصل نهم / دانش بومی منابع طبیعی و توسعه پایدار
فصل دهم / دانش بومی و توسعه پایدار در مدیریت بلایای طبیعی
فصل یازدهم / دانش بومی طب سنتی و توسعه پایدار
فصل دوازدهم / دانش بومی در صنایع روستایی و توسعه پایدار
بخش سوم
مطالعه میدانی دانش بومی پایدار در عشایر مرکزی
فصل سیزدهم / گونه شناسی عشایر مورد مطالعه
فصل چهاردهم مدیریت مشارکتی سنتی بهره برداری از مراتع عشایر مرکزی ایران
بخش چهارم
مدل تلفیق دانش بومی و نوین در بهره برداری از مرتع
فصل پانزدهم / تلفیق دانش بومی و نوین در مدیریت و برنامه ریزی مرتع
فصل شانزدهم/ تلفیق دانش بومی و نوین در ارتقای مدیریت مرتع (آب، خاک، پوشش گیاهی، انسان و دام)
فصل هفدهم/ تلفیق دانش بومی و نوین در ارتقای سطح زندگی بهره برداران
پیشگفتار کتاب
با وجود پیشرفت تکنولوژی های جدیددر زمینه های متعدد و نیازمندی روستاییان و مناطق عشایری و ارایه این فن آوریها به این جوامع و استفاده از این تکنولوژیها در جوامع شهری، در روستاها و مناطق عشایری این فنآوری از اقبال چندانی در پذیرش از سوی مردم برخوردار نبوده است و «در بررسی های بهعمل آمده در نقاطی از دنیا چنین بر می آید که علم و معرفت دانشمندان غربی رو به تحلیل رفته است» و تجربه های موجود بیانگر این واقعیت است که فن آوری های ارایه شده به جوامع روستایی و عشایری، عموماً کاربرد قابل قبولی در بین بومیان این مناطق، نداشته و از نرخ پذیرش پایینی برخوردارند. با توجه به اینکه این فنآوری بیرون از منطقه بومی ایجاد میشود و از نظرشرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اقلیمی با شرایط جامعه بومی تفاوت زیادی دارد، بنابراین، پایین بودن نرخ پذیرش این تکنولوژی و ناکارایی ضمنی آن اجتناب ناپذیر است. با توجه به بررسیهای انجام گرفته در نقاطی از دنیا، به نظر میرسد، برای افزایش کارایی و تقویت جنبه های کاربردی فنآ وری های ارایه شده به جوامع بومی، استفاده از دانش بومی این جوامع بتواند راه گشا باشد، زیرا دانش بومی نسبت به دانش فنی دارای مزیت هایی است: بدون هزینه بوده و به سادگی در دسترس است و از نظراقتصادی مقرون به صرفه است، با محیط زیست سازگاری دارد و حداقل خطر را برای کشاورزان و دامداران و تولید کنندگان بومی در بر دارد و مورد قبول تجربه است. همچنین، در نتیجه فقدان دانش بومی دقیق، بسیاری از فنآوریها در کشورهای در حال توسعه منجر به شکست گردیده است.
دانش بومی دارای عرصه های مختلفی است. از این عرصه ها میتوان به؛ مدیریت بهره برداری از منابع طبیعی تجدید شونده، بهداشت و درمان، گیاه پزشکی، زبان شناسی، دامداری و کشاورزی، دامپزشکی، طیور و پرندگان، طب سنتی، صنعت و حرفه و غیره اشاره کرد.
مردم بومی از استعدادها و توانایی های خاصی در خصوص شناخت و نحوه استفاده از این جنبه ها برخوردارند و این دانش را طی سالیان دراز و با آزمایش عملی بهدست آوردهاند. این دانش بر فضای زندگی بومیان حکمفرماست. انسان بومی در عرصه های متعدد با دانش بومی سروکار دارد. از اینرو شناخت این دانش و نحوه کار با آن برای بومیان ضروری است و مطالعه زندگی بومیان، توسعه و هر گونه برنامهریزی بدون در نظر گرفتن این دانش با محدودیت و مشکلاتی روبه رو خواهد شد.
در این کتاب به جنبه های متعدد دانش بومی، با رویکرد پساتوسعه گرایی، پرداخته میشود. بومیان برای اجرای برنامه های معیشتی خود، اقدام به ایجاد سازمانهای سنتی مشارکتی مینمودند. برای این کار باید، قوانینی دقیق در چارچوب فرهنگ و اجتماع خاص ایجاد و اجرا شود. برای اجرای این قوانین، به تعامل انسانها از اقشار متعدد جامعه احتیاج است. بومیان برای نظم بخشی و سهل الوصول کردن ایجاد استفاده از هر جنبه از این دانش برای گذران زندگی خویش اقدام به ایجاد یک سری مقررات (عرف)، رسمها و هنجارها مینمودند. هر کدام از این جنبه ها، بدون داشتن راهکار درست و منظم قابلیت اجرایی ندارد. بنابراین، با توجه به ساخت هر جنبه متناسب با آن، مقرراتی در ساختار سنتی آنان ایجاد میشد، که با عنایت به ارتباط تنگاتنگ که این مقررات در ایجاد ساختار سنتی بهرهبرداری از مرتع وجود دارد، لزوم آشنایی بومیان به این قوانین به خوبی احساس میشود. این مقررات و رسوم بدون هیچ مقدمه ای بهوجود نمی آیند. نشست های اجتماعی مثل جلسات ریش سفیدان برای برنامه ریزی کوچ و یا قرق، شیوه تقسیم آب زمینهای زراعی، بهرهبرداری از محصولات فرعی منابع طبیعی، نحوه و استفاده از گیاهان خوراکی و دارویی و…، انتخاب متخصصین برای بررسی عرصه، انتخاب ناظر برای نظارت بر حسن اجرای قوانین و عرف( دانش بومی)، همه در خلأ ایجاد نشده اند. این برنامههای متعدد در فضای اجتماع بومیان بهوجود آمدهاند.
مردم بومی برای اجرای هر بخش از برنامه های زندگی خود، مقررات (عرف) خاص متناسب را ایجاد و برای اجرا از طریق سلسله مراتب، ابلاغ، نظارت و کنترل میکردند. از این رو، مطالعه، تدوین و اجرای هر برنامهای در این گونه مناطق، بایستی با توجه به این قوانین و دانش بومی مردم و به تبع در زمینه مرتع انجام شود. اما باید دید، این ساختار در جامعه سنتی بر اساس چه پدیده هایی و چگونه شکل گرفته است؟ از طرفی چرا امروزه دانش بومی مردم مورد توجه قرار نمیگ یرد؟
بهن ظر می رسد، که دلایل تغییر در دانش بومی مردم، ریشه در تغییر در ساختار سازمانهای مشارکتی سنتی در این مناطق دارد. مشارکت سنتی بر اساس ساختار سنتی هر اجتماع بومی، به صورت خودجوش و با توجه به کمبود منابع، نیازها و شرایط سخت محیطی، نیاز به همکاری را در این جوامع ضروری می ساخت. آنچه که موفقیت اینگونه مشارکت ها را تضمین می کرد، سازگاری با علایق و روحیات مردم بومی روستایی بود که بدون وابستگی به اعتبارات دولتی، به حفظ منافع اقتصادی- اجتماعی و زیست محیطی روستاییان می انجامید. از این رو، این امر، ریشه در مشارکت مردم بومی منطقه مورد مطالعه دارد.
در کشور ایران از دیرباز نهادهای مشارکتی سنتی فراوانی وجود داشته است. نهادهای مشارکتی سنتی نظام های بهره برداری از مرتع، سازمان های سنتی زراعی (بنه، حراثه، صحرا)، نظام آبیاری سنتی، و غیره در هر دوره زمانی از تحولات تاریخی و یا اجتماعی به شیوه متفاوت در نظام سنتی مشارکتی بومیان متأثر میشود که هر دوره مناسب با ساختار جامعه و همچنین نوع مالکیت ، سازمانهای خاص بهرهبرداری دوره خود را داشته است.
این مدیریت های مشارکتی سنتی تا قبل از اصلاحات ارضی رژیم گذشته، دارای عینیت و عملکرد بوده است، اما با فروپاشی ساختار ایلی و تغیر نظام اربا و رعیتی، مالکیت و بهره برداری از مراتع و اراضی کشاورزی، یک دوره بهره برداری نادرست و مخرب از مراتع و زمین ها آغاز گردید که کاهش شدید کمیت و کیفیت آنها را به دنبال داشته و کارهای انجام شده توسط دستگاههای اجرایی، با وجود پیشرفت هایی در برخی اجزا و عناصر فنی، ناموفق بودهاند؛ زیرا از سوی طراحان و برنامه ریزان روستاها و مناطق عشایری، جایی برای مشارکت بومیان وجود ندارد و یا میزان دخالت و مشارکت بومیان در این راستا، بسیار کم است. در واقع بومیان عملاً از فرآیند برنامه ریزی منطقه ای خود کنار گذاشته شدهاند. بنابراین، سؤال پیش میآید که ریشه اساسی این به هم ریختگی و ناساختمندی در مدیریت در عرصه های موجود در این مناطق ناشی از چیست؟ چرا با وجود پیشرفت فن آوری های نوین و وجود قدرت دولت در طراحی، برنامهریزی، نظارت و…، وضعیت زندگی مردم روز به روز نامطلوبتر، مراتع تخریب تر، بازدهی زمین های کشاورزی و غیره کمتر شده است؟ در صورتی که همین مردم با نهادهای مشارکتی سنتی و همچنین عناصر فرهنگی حاکم بر منطقه و ساختار اجتماعی خود سال های سال، از طریق اعمال مدیریت سنتی بر عرصه های زندگی خویش و در سختترین شرایط زیست محیطی، ضمن حفظ آن با راهبردهای خاص سیستم بومی حاکم (که ناشی از دانش بومی آنان بود)، زندگی می گذرانده و به نحو مناسبی نیز از محیط و منابع موجود خود حفاظت می کردند؟
به نظر میرسد، نظر به اینکه برنامه های دولت ها در دهه های گذشته همه از بالا به پایین و به صورت متمرکز طراحی و اجرا شده است، و در این میان، برای مشارکت بومیان محلی از اِعراب وجود نداشته است. بنابراین، در رابطه با این عدم موفقیت ها، مهمترین علت را باید در عدم همکاری و همیاری بین مردم و مجریان برنامه های مرتبط با مناطق روستایی و عشایری جستجو کرد. یعنی باید دید که چرا مردم از این گونه برنامه ها استقبال نمی کنند؟
شواهد نشان میدهد که دلیل اصلی این عدم همکاری و استقبال بومیان از برنامه های ابلاغی دولت در این جهت، در مشارکت ندادن مردم در برنامه های دولتها نهفته است. زیرا که بررسی تحولات دهه های اخیر در ارتباط با برخورد دولت ها با روستاییان و مناطق عشایری در برنامه ها، به نحوی بوده است که برای دانش بومی مردم احترامی قایل نبوده و آن را ناکارآمد تلقی می کردند. شاید بتوان گفت که این بی توجهی به دانش بومی مردم، ناشی از عدم شناخت سازمان های متولی امور روستاها در دولتها بوده که به همین دلیل نیز طراحان و برنامه ریزان در به کارگیری دانش و توان بومیان در امر بهره برداری از مرتع و در فرآیندهای برنامه ریزی مرتبط با این عرصه، تعلل کرده و مردم را به کار نگرفته اند. بنابراین، مشکل و مسئله اساسی در این رابطه، عدم شناخت و به کارگیری دانش بومی در مدیریت بهره برداری از منابع و پتانسیل ها و نیز توجه به خواستهها و نیازهای واقعی مردم است. مشکلی که تا کنون دولت ها به آن کمتر توجه کرده و یا اساساً بدان توجهی ندارند. البته در یکی دو دهه گذشته سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور، در قالب طرح ها و تعاونی های مرتع، و سازمان امور عشایر نیز برنامه هایی در ارتباط با خدمات رسانی به عشایر و نیز اسکان آنان اجرا نمود، همچنین، در زمینه کشاورزی نهادهایی نظیر شرکت های تعاونی تولید در رژیم گذشته، شرکت های تعاونی و نیز تعاونی های تولید مشاع بعد از انقلاب اقداماتی انجام داده است که در این راستا نیز آنچنان به ساختار سازمانهای مشارکتی روستایی از جمله به عناصر تشکیل دهنده این ساختارها توجه نشده که به نظر میرسد، این امر نیز ناشی از نداشتن شناخت کافی از این عناصر و ساختار مدیریتی در مناطق روستایی و عشایری است.
بنابراین لازم است که در قالب های جدید مشارکتی که برای توسعه روستاها مطرح هستند، به حفظ منافع اقتصادی- اجتماعی و زیست محیطی مردم نواحی روستایی توجه شود. چون در برنامه های مرتبط با بومیان، مشارکت و تصمیم گیری مردم محلی اجتناب ناپذیر است. زیرا تصمیمگیری باید در جهت حفظ منافع اقتصادی- اجتماعی و زیست محیطی مردم منطقه صورت گیرد. در غیر این صورت، با دید بیگانه به برنامه ریزان و متولیان امر مرتع نگاه می کنند و آنان را بیگانگانی خواهند پنداشت که به آنان دستور می دهند و همین امر نیز گاهی موجب اصطکاک بین بهرهبرداران و متولیان مرتع شده است. پس بهتر آن است برای پیشگیری از این گونه مشکلات و تسهیل مشارکت مردم روستایی در برنامه های توسعه و رسیدن به اهداف آن، قبل از اجرای هر برنامه مشارکتی، از شرایط و پیش شرطهای آن آگاهی حاصل شود. در نهایت، این نکته قابل ذکر است که اگر مصلحین توسعه روستایی و مناطق عشایری بتوانند در برنامه های توسعه، این دانش را لحاظ کنند، امید می رود که بتوانند در راستای برنامههای توسعه روستایی گام های مثمر ثمری بردارند. این کتاب بر اساس همین موارد و معرفی این عرصه ها و نسبت آنها با توسعه پایدار به رشته تحریر درآمده است. این کتاب در چهار بخش تدوین گردیده است. بخش اول به بررسی رویکردهای نظری و پیشینه نگاشت های موضوع می پردازد. در فصل اول این کتاب پساتوسعه گرایی و در فصل دوم، دانش بومی، در فصل سوم، نظام های بهره برداری از مرتع، در فصل چهارم نظام های بهره برداری کشاورزی در ایران مورد بررسی قرار می گیرد.
بخش دوم کتاب به عرصه های دانش بومی پایدار می پردازد. این بخش دارای هشت فصل است که به ترتیب عبارتند از: فصل پنجم؛ دانش بومی و توسعه پایدار کشاورزی، فصل ششم؛ دانش بومی و توسعه پایدار دامداری و دامپزشکی، فصل هفتم؛ دانش بومی زنبورداری و توسعه پایدار، فصل هشتم؛ دانش بومی مرغداری و توسعه پایدار، فصل نهم؛ دانش بومی منابع طبیعی و توسعه پایدار، فصل دهم؛ دانش بومی و توسعه پایدار در مدیریت بلایای طبیعی، فصل یازدهم؛ دانش بومی و طب سنتی، و فصل دوازدهم؛ دانش بومی در صنایع روستایی و توسعه پایدار.
بخش سوم این کتاب یک مطالعه عمیق میدانی در خصوص دانش بومی و توسعه پایدار در عشایر مرکزی ایران است و دارای دو فصل است که عبارتند از: فصل سیزدهم؛ گونه شناسی عشایر مورد مطالعه، و فصل چهاردهم؛ مدیریت مشارکتی سنتی بهره برداری از مراتع عشایر مرکزی.
بخش چهارم کتاب تحت عنوان؛ مدل تلفیق دانش بومی و نوین در بهره برداری از مرتع، فصل های سه گانه پانزدهم تا هفدهم را به خود اختصاص می دهد که عبارتند از: فصل پانزدهم؛ تلفیق دانش بومی و نوین در مدیریت و برنامه ریزی مرتع، فصل شانزدهم؛ تلفیق دانش بومی و نوین در ارتقای مدیریت مرتع (آب، خاک، پوشش گیاهی، انسان و دام)، و فصل هفدهم؛ تلفیق دانش بومی و نوین در ارتقای سطح زندگی بهره برداران.
این اثر حاصل پژوهش مدت بیشتر از پنج سال مداوم در میدان تحقیق است. علاوه بر داده های این پژوهش، از یافته های یک دهه و نیم تا دو دهه ارتباط مستمر نگارنده با میدان پژوهش، نیز استفاده گردیده است.
در این مدت، افراد بسیاری پژوهشگر را همراهی کردند، با برخی صحبت گردید. در مجلس ها، سفرها، در نشست و برخاست ها، مهمانی ها و غیره از وجود آنان بهره برده شد، و ادب حکم می کند در اینجا از آنان نامی برده شود و تشکر گردد.
پیش از همه از استاد عزیزم دکتر مصطفی ازکیا استاد گروه مطالعات توسعه روستایی دانشگاه تهران و دانشگاه علوم و تحقیقات تهران که همیشه دستگیر من در پژوهش هایم بوده است، و نیز به خاطر مقدمه ایشان بر این نوشته، صمیمانه تقدیر و تشکر می نمایم، به خصوص این که مشوق اینجانب در تدوین این اثر بودند.
از اساتید بزرگوارم، دکتر علی اکبر محرابی، استاد دانشگاه تهران، دکتر سیفالله سیف اللهی «ننه کرانی» استاد گروه جامعه شناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران و دکتر علیرضا کلدی، استاد گروه جامعه شناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران که با مطالعه بخش هایی از این اثر نکات ارزندهای را متذکر شدند، صمیمانه تقدیر می شود.
دوست عزیزم دکتر محمدحسین رزاقی که از پیشکسوتان دانش بومی در عرصه منابع طبیعی است و سال های زیادی از عمر خویش را در سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیرداری کشور به عنوان مدیر کل آموزش و ترویج در خدمت این نعمت بزرگ الهی بوده و آن را تدریس می کرده است، به خاطر همراهی در طول پژوهش و نیز کمک در دستیابی به آمارها و اسناد و همچنین همراهی برای ورود به میدان در عرصه های پروژههای بین الملی «منارید» و «حبله رود» و مهمتر از همه مطالعه و تذکر نکات ارزنده، تقدیر و تشکر ویژه می نمایم.
از آقایان مهندس هوشنگ جزی مدیر محترم طرحهای بین المللی «حبله رود» و «منارید» سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور، مهندس باهو، معاون اداره منابع طبیعی شهرستان فیروزکوه و مسؤل طرح های حبله رود و منارید آن شهرستان و حاج قدیر باهو از روستای طرشت فیروزکوه، آقایان علیرضا مسعودی رییس اداره منابع طبیعی شهرستان ممسنی و همچنین، از اعضای اداره منابع طبیعی شهرستان رستم، به خاطر همکاری در تدوین این اثر، تشکر میگردد.
تشکر ویژه از آقای سید عبدالحمید سادات و همسر گرامی ایشان سرکار خانم حاج راحله راستین به جهت پشتیبانی های بی دریغشان در تدوین بخشی از این اثر و راه اندازی خانه کار آفرینی روستایی در روستای دشتک بخش مرکزی شهرستان رستم استان فاس.
و از مردم خوب، مهربان و خونگرم شهرستان های ممسنی و رستم (اعم از طوایف ایل ممسنی و طوایف بویراحمد ساکن در شهرستان رستم، به خصوص بخش مرکزی) که در حقیقت کم نگذاشتند، از این مهربان میزبانان تقدیر بیشائبه می گردد. به دلیل زیاد بودن تعداد افراد، ترس بر آن است که نامی از قلم بیفتد، بنابراین، به این کلیات بسنده می گردد.
بخشی از یافته های این کتاب حاصل گنجینه سترگ سینه افرادی است که سال های سال از عمر گرانسنگ خویش را در این عرصه گذرانده و خالصانه آن را به نگارنده ارایه دادند و اینک در بین ما نیستند، بر روان پاکشان درود فراوان می فرستم و برای شادی روحشان از همگان تقاضای قرائت فاتحه دارم.
و تشکر اختصاصی اینجانب در این اثر از کسی است، که همیشه مرا همراهی کرده است بدون این که مزدی دریافت کند، بنابراین، تمام آثار مادی و معنوی این اثر را به ایشان هدیه می نمایم.
در این اثر، آقای دکتر محمدمهدی یوسفی، در مراحل متعدد پژوهش یاریگر امر پژوهش بودند، به ویژه در تدوین اصل کتاب زحمات بسیاری را متحمل شدند. از ایشان تقدیر و تشکر می گردد. هرچند بخش هایی از کار این اثر نتیجه تلاش ایشان است، اما تمام نقایص اعم از فنی، ادبی و غیره متوجه اینجانب است.
این اثر خالی از نقص نیست و خود بر این امر واقفم. امید آنکه برای اصلاح، چشمان ریز بین خوانندگان عزیز یاریگرمان باشند.
جلال یوسفی
تهران: ۱۷/تیرماه/ ۱۴۰۰خورشیدی
– چمبرز، رابرت (۱۳۷۶). توسعه روستایی اولویت بخشی به فقرا. ترجمه مصطفی ازکیا، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ص ۹۸٫
. Indigenous Knowledge
. Ahmed, M. M. (1994). Indigenous Knowledge for Sustainable Development In the Suudan. Khartoum, Suudan. Khartoum University press.