دریافت و بینش های فوکو پیرامون کنترل تولید گفتمان و نحوه عمل قدرت و دانش ما را قادر خواهد ساخت که تفسیر رادیکال مجددی از نظریه توسعه توسعه و پراکتیس به دست بدهیم.
فوکو و توسعه
بینش های بنیادین میشل فوکو و دریافت های اساسی وی پیرامون ماهیت و پویش هایِ گفتمان، قدرت و دانش در جوامع غربی ما را قادر خواهد ساخت که با توجه به وضعیتِ فعلیِ کشورهای جهان سوم، تحقیقات مشابهی را حداقل از دو حیث مهم به انجام برسانیم:
این گفتمان ها در طول چهار دهه گذشته، در یک استراتژی با دامنه ای بی سابقه تبلور یافتند؛ یعنی، یک استراتژی برای پرداختن به مشکلات «توسعه نیافتگی»، که در فاصله چند سال بعد از جنگ جهانی دوم به منصه ظهور رسیده و تثبیت یافت. بعد از مطرح شدن مبانی و مقدمات این گفتمان توسعه، نتیجه این شد که تثبیت و استقرار توسعه نه تنها به نحو چشمگیری به حفظ سلطه و استثمار اقتصادی انجامیده است، لذا اگر کشورهای جهان سوم در پی تعقیب و اتخاذ نوع متفاوتی از توسعه هستند، خود این گفتمان باید کنار نهاده شود.
چرا جهان سوم؟
سه دلیل اهمیت یافتن مسایل مربوط به جهان سوم برای فوکو :
اول: تحلیل مناسبات فرادستان(کشورهای غربی) و فرو دستان (کشورهای جهان سوم) از رهگذر مناسبات گفتمانی و اعمال قدرت.
ویژگی تمامیت بخش قدرت و خواستِ دانش( که دغدغه های بنیادی فو کو هستند) و گرایش روز افزون آنها به ظاهر شدن در اشکال جهانی، گسترش مدواوم و دسیسه آمیز آنها به همه جوامع را تقریباً اجتناب ناپذیر ساخته است. ابزارهای زیادی که فوکو برای تجزیه و تحیلیل قدرت و خواستِ دانش به دست داده است، امکان بررسی و مطالعه و چگونگیِ حادث شدنِ این امر در جهان سوم میسر گشته است.
دوم : مطالعه جهان سوم به مثابه عرصه اعمال اشکال مختلف قدرت
جهان سوم قلمرو تمام عیار همه اشکال قدرت در دنیای امروزی است( از اشکال بسیار وحشیانه شکنجه گرفته تا تکنیک های پیچیده اعمال قدرت)، در حقیقت جهان سوم یک مولتی پاور از قدرت است.
سوم: نشان دادن نقاط مقاومت در برابر مکانیزم های اعمال قدرت
هر دو گروه کشورهای پیشرفته و صنعتی، بین فرآیندهایی که قدرت از طریق آنها اعمال می شود و یا در مقابل آن ها مقاومت صورت می گیرد، پیوند ها و روابط مهمی وجود دارند.
از نظر فوکوو ساختارگرایی شیوه ای جدید محسوب نمی شود. ساختار گرایی در واقع وجدان بیدار شده و پر دغدغه دانش نوین است. ساختارگرایی فوکو نوعی ساختار گرایی بدون ساختار است که تمامی جنبه های منفی ساختارگرایی استاتیک را در خود حفظ کرده است:
گفتمان توسعه (چگونگی تبدیل توسعه به گفتمان)
دریافت و بینش های فوکو پیرامون کنترل تولید گفتمان و نحوه عمل قدرت و دانش ما را قادر خواهد ساخت که تفسیر رادیکال مجددی از نظریه توسعه توسعه و پراکتیس به دست بدهیم. موضوع کلی چنین باز تقسیرهایی می تواند به اشکال زیر بیان می شود:
اعتقاد به تبدیل برنامه های توسعه به یک گفتمان توسط غرب
اینکه بدون بررسی توسعه به مثابه یک گفتمان قادر به فهم راه های منظمی نخواهیم بود که کشورهای توسعه یافته غربی از رهگذر آن می توانند کشورهای جهان سوم را کنترل کنند و مدیریت کنند.
نیز قادر به شناخت راه های زیادی نخواهیم بود که کشورهای جهان سوم را حتی به لحاظ سیاسی، اقتصادی، جامعه شناختی و فرهنگی ابداع کردند.
برساخت این گفتمان با واسطه یک مجموعه هنجارها به مثابه کردارهای گفتمانی و تکنولوژی های سیاسی اعمال قدرت از سوی غرب؛
دیگر این که اگر چه توسعه نیافتگی یک صورت بندی تاریخی بسیار حقیقی، اما با این حال به مجموعه ای از کردارها( که به وسیله گفتمان های غربی ترویج شده بودند) شکل داده ، کردارهایی که امروزه یکی از قدرتمندترین مکانیسم های تضمین سلطه بر جهان سوم را تشکیل می دهند.
تثبیت و استقرار توسعه مکانیزم های تبدیل توسعه به یک گفتمان
از رهگذر سه استراتژی عمده(در رابطه با اشکال جدید دانش و قدرت ) عمل کرده است که هر کدام از عناصر انضباطی و هنجار بخشی را با خود به همراه داشتند.
ادغام و یکسان سازی رو به رشد مشکلات و مسایل
حرفه ای شدن توسعه
۱- مکانیزم حرفه ای شدن توسعه از طریق انتشار خرده فرهنگ توسعه (انضباط ها و خرده انضباط های توسعه) به اجرا در می آمد.
۲- در این فرآیند سیاست های توسعه از جای خارج از قلمروی که توسعه باید در آن صورت می گرفت تدوین می شد.
۳- در این مکانیزم های سلطه با ظاهری غیر سیاسی ، غایت نگرانه ،هنجارمند اهداف سیاسی را با تنشی کمتر اعمال می کند.
۴- در اینجا« با واسطه نوعی دانش»، «ماهیت کشورهای جهان سوم » پایه ریزی می شد.
۵- در واقع برنامه توسعه « مکانیزم تکنولوژی قدرت » ی بود که وظیفه داشت حقیقتی هنجار شده به نام توسعه را ایجاد کند.
۶-حرفه ای شدن توسعه مستلزم هنجارهای چون« مقرون به صرفه کردن / اقتصادی کردن » و امثال آن است که خودِ این موارد جزء خرده انضباط های توسعه و عقلانیت موجود در آن بود.
نهادمند سازی نهادی شدن توسعه
۱- در این فرآینداز سازمان های بین المللی گرفته تا هیئت های برنامه ریزی ملی و محلی به دنبال نهادمند سازی برنامه های توسعه بودند.
۲- این مؤسسات توسعه« سازمان ها و مکان های جدیدی از اعمال قدرت » را ایجاد کردند.
۳- این مؤسسات عملاً نقش نظام های کنترل کننده را ایفا می کردند.
۴- با واسطه همین نهادها بود که گفتمان توسعه و هنجارها و کردارهای ملازم آن به درون
جامعه و جمعیت آن رسوخ پیدا کرد.
متناظر بودن انباشت سرمایه و افراد بهنجار شده
۱- فوکو انباشت سرمایه را متناظر و مرتبط با انباشت بدن انسان ها می داند.
۲- همراه با« فرآیند جهانی انباشت سرمایه» از طریق نظام قدرت« انبوه افراد بهنجار شده » مشخص شده اند.
۳- این مکانیزم های بهنجار سازی اگرچه از متن کشورهای توسعه یافته آغاز شده بود ، اما با گسترش سرمایه داری به کشورهای جهان سوم نیز رسوخ کرد.
۴- به مرور زمان جهان سوم نیز تبدیل به قلمروی شد که در گستره سرمایه داری قرار می گرفت.
جمع بندی کلی از دیدگاه های میشل فوکو پیرامون جهان سوم
برای یک جمع بندی کلی از آرا و دیدگاه های فوکو، باید از مفهوم سازی توسعه به پایه های نظام و تکینک هایی آغاز کرد که منظور تثبیت و استقرار قدرت بر پا شده اند. باید به واسازی « روابط استراتژیک» این گفتمان ها و کردارها بپردازد تا بتواند شبکه های ریز و باریک و ظریفی را که به وسیله آن ها در سراسر تاریخ گسترده شده اند را قابل رویت کرد. برای این کار مفروضاتی به شرح زیر ارایه می گردد:
۱- به موازات فرآیندهای جهانی انباشت سرمایه( دقیقاً در ارتباط با آن و البته نه قابل تقلیل به آن ) فرآیندهای جهانی سلطه در کارند که به وسیله نظام قدرت و انبوه افراد بهنجار شده مشخص شده اند.
۲- اشکال جدید سلطه و انقیاد در جهان سوم(در حوزه های مختلف ) به تدریج نفوذ سهم خود را در تداوم استثمار اقتصادی افزایش می دهند.
۳- اگر کشورهای جهان سوم برآنند که ( با بکارگیری ابزارهای گوناگون خود و نیز منابع فرهنگی اجتماعی) با نفوذ و رخنه قدرت مقابله کنند و یا بر فقر و بیکاری و نابرابرری موجود غلبه کنند، گقتمان توسعه باید برچیده شود.