در دیار ما در قدیم ( مثل بسیار جاهای دیگر) رسم بر این بود که مردم باید به ارباب حق مالکیت می¬پرداختند. این حق مالکیت در هر بخش از منبع درآمد نامی خاص داشت.
مدتی است یاد داشت های پراکنده را کجدار و مریض می نویسم. به ویژه این که این موضوع قرار است در فضای اجتماعی خاصی به معرض نمایش در آید. اما به هر حال هر طور شده گهگاه دستی به دکمه لب تاب آن را همراهی می کنیم تا با این وسیله همراهتان باشیم.
در دیار ما در قدیم ( مثل بسیار جاهای دیگر) رسم بر این بود که مردم باید به ارباب حق مالکیت میپرداختند. این حق مالکیت در هر بخش از منبع درآمد نامی خاص داشت. مثلاً در زراعت گندم، جو و امثال آن « منال» ، …. و در دامداری، « شاخ شماری» بدان اطلاق میگردید.
شاخ شماری یعنی شمردن شاخ ها که در این جا منظور برای هر یک رأس دام بوده است.
روزی یکی از مأموران ارباب برای گرفتن حق مالکیت به یک آبادی می رود. هنگام شمردن گله و اعلام تعداد آن ، با مخالفت صاحب گله رو برو می شود. بین نتیجه شمارش نماینده ارباب و صاحب گله در تعداد اختلاف بود. فرضاً اگر شاخ شمار تعداد دام ها را ۶۰ رأس اعلام می کرد، صاحب گله می گفت، من ۵۹ رأس دام دارم.
درگیری بالا گرفت و پای کدخدا به میان آمد. کدخدا پس از شنیدن سخنان هر دو طرف، دو سه نفر کاردان را فرستاد تا موضوع را بررسی کنند. پس از بررسی اعلام کردند که آمار صاحب گله درست است و علت تفاوت این بوده است که شاخ شمار « سگ گله » را نیز به همراه دام ها شمارش می کرده است. کداخدا با چرب کردن سبیل مأمور به ماجرا فیصله داد اما برای ارباب پیغام خصوصی فرستاد که برای حفظ آبروی خودتان هم که شده است ، افرادی را به کار بگمارید که در آن کار تخصص داشته باشند.