برخی از واژه های « شارلاتانیسم سیاسی» استفاده کردند، برخی از پروژه های عمرانی که جز اسمی از آنان اثری در منطقه نیست سخن رانده و در پایان هوچی گری را که واژه ای در شأن خودشان بود را متوجه من و امثال من کردند، برخی تلفن هایشان را قطع کردند تا به نحوی از من فرار کنند زیرا می ترسیدند که من نتوانم آن ها را به آرزوهایشان برسانم. گروهی از شغل بنده در بین کسانی که فرد یا افرادی را توسط حکومت از دست داده بودند، سخن راندند ، غافل از این که گردن کلفت ها ی خوش خط و خال اکون در لباس بلبل و نغمه خوانان خرامان ، به راحتی در بینشان هستند و خود را برای بالارفتن از کول شان و رسیدن به اوج قدرت در عرصه دیگر آماده می کنند! اینان نشناخته اند که بسیاری از آنان که ماموریتشان را در شغل من و همکارانم می بینند در بین آن ها و در کسوت های دیگری زندگی می کنند.
به هر دلیل یا دلایلی ، یکی دو سال است که برخی دوستان و آشنایان از مناطق مختلف و به ویژه منطقه زاگرس بر این جانب فشار آوردند که خودم را برای نامزدی انتخابات آماده کنم.
از آن جا که به سیاست بازی های گروه های سیاسی در ایران نسبتاً آگاهی داشته و از سوی دیگر زمینه خدمت کردن را نه در سطح کلان و نه در سطح خرد، برای خود در فرآیند توسعه آماده نمی دیدم، همچنین به دلیل ورود به فضای آکادمیک جوابی که به آنان دادم منفی بود. جواب منفی بنده به درخواست کنندگان با برخورد تند و گلایه های زیادی از سوی آنان روبر گردید و چیزهایی گفتند که مرا بر آن داشت که شرط هایی را پیش روی آنان بگذارم. متأسفانه یا خوشبختانه، این دوستان این شرط ها را پذیرفتند به استثنای یکی دو تا از آشنایان که دوستانه و به طور شفاف به من مشورت دادند.
هر چه بود و هر چه که بین این گروه ها گذشت و یا آن چه که برخی خیال کردند که نقدهای من به خاطر کوتاه شدن دستم از همه جاست، تریبون های مفت و بادآوردی را که در اختیار داشتند، فعال و به انحاء مختلف به آزار و اذیت خانواده از طریق تماس های نیمه شب و دادن اخبار مرگ ، تصادف وحشتناک و …، تا تهمت های ناروا که خدا را شکر به کمک خداوند همه نقش بر آب شد و هنوز سیاسون جناح های سیاسی با آوردن واژه های مردم پسند اجازه شفاف سازی به این جانب ندادند. اجازه که می گویم منظور خواهش و تمنا و بهانه کردن تکلیف و کمک به مردم و نه این که به من دستور داده و یا من تحت فرمان حزب یا احزابی باشم.
برخی از واژه های « شارلاتانیسم سیاسی» استفاده کردند، برخی از پروژه های عمرانی که جز اسمی از آنان اثری در منطقه نیست سخن رانده و در پایان هوچی گری را که واژه ای در شأن خودشان بود را متوجه من و امثال من کردند، برخی تلفن هایشان را قطع کردند تا به نحوی از من فرار کنند زیرا می ترسیدند که من نتوانم آن ها را به آرزوهایشان برسانم. گروهی از شغل بنده در بین کسانی که فرد یا افرادی را توسط حکومت از دست داده بودند، سخن راندند ، غافل از این که گردن کلفت ها ی خوش خط و خال اکون در لباس بلبل و نغمه خوانان خرامان ، به راحتی در بینشان هستند و خود را برای بالارفتن از کول شان و رسیدن به اوج قدرت در عرصه دیگر آماده می کنند! اینان نشناخته اند که بسیاری از آنان که ماموریتشان را در شغل من و همکارانم می بینند در بین آن ها و در کسوت های دیگری زندگی می کنند.
برخی نوشتند وظلم کردند و حاضر به پاسخگویی نشدند و من هم به خدا واگذار کردم زیرا آنان مزدوری بیش نبودند و نیستند.
گروهی نوشتند که فلانی که سال های سال است در تهران زندگی می کند و….
مگر من چه قدرتی دارم که این طور نیامده بر من ظلم می کنند؟ آیا یک جا من از آمدن خود حرفی زده ام؟ مگر نه این است که هر بار از من خواسته اند، جواب رد داده ام.گفتند در گروه های اجتماعی تبلیغ می کند، از آنان کناره گیری کردم.
به شما مسلمان می گویند؟ شما شیعه علی هستید؟ از خود پرسیده اید که با این همه زمین های آماده و طبیعت خدادادی چرا در فقر و فلاکت به سر می برید؟
من که هزاران کیلومتر از شما فاصله دارم. من که همیشه از همه گروه ها نقد کرده ام. من که وابستگی گروهی نداشته ام. من که نه بابایم دزد بوده و نه از سوی مادر خدای نا کرده به کسی آزاری وارد کرده ام! مگر هردو پدر بزرگ من به خوش نامی در منطقه معروف نبوده اند)، ( روحشان شاد). مگر کل زندگی امان را وقف انقلاب نکرده ایم؟ مگر شهید نداده ایم؟ مگر بدنم پر از آهن های یادگار عراقی های متجاوز نیست؟ مگر همیشه پاک نزیسته ایم، پاک نگاه نکرده ایم، همراه مردم نبوده ایم؟ و…
پس مسلمان ها ، برای چه به خاطر چند روز ماندن در صندلی ای بی مقدار این طور خانواده ای را می آزارید؟
مخلص کلام
من اگر خواستم به این عرصه وارد شوم، به هیچ فرد، گروه و باندی وام دار نخواهم بود و امیدی هم به قوه مقننه ندارم که که بخواهم برای ورود به آن دل خوش کنم. اما تا زنده ام از حق و حقوق مردم دفاع می کنم.
دفاع از مردم ممسنی و رستم را نیز سعی خواهم کرد به فرهیختگان آن دیار واگذار کنم.
در زمان مقتضی با مردمم بیشتر سخن خواهم گفت وسعی خواهم کرد برخی موارد پنهان را برایشان روشن کرده و نگذارم به چنگ گرگ های سیرناپذیر گرفتار شوند.
درود بر آنان که هدایت را اطاعت کردند
ارادتمند مردم ایران و خصوصاً ایل بزرگ ممسنی
جلال یوسفی