اقتصاد کشاورزی در جوامع روستایی

از چند سده اخیر و با رشد پرشتاب صنعت و فناوری در جهان, عقب ماندگی مناطق روستایی بیشتر عیان گردیده است. از آن جاییکه عموماً روستاییان نسبت به شهرنشینان دارای درآمد کمتری هستند و از خدمات اجتماعی ناچیزی برخوردار هستند, اقشار روستایی فقیرتر و آسیب پذیرتر محسوب می شوند که بعضاً منجر به مهاجرت آنان به سمت شهرها نیز می شود. علت این امر نیز پراکندگی جغرافیایی روستاها, نبود صرفه اقتصادی برای ارایه خدمات اجتماعی, حرفه ای و تخصصی نبودن کار کشاورزی (کم بودن بهره وری), محدودیت منابع ارضی (در مقابل رشد جمعیت), و عدم مدیریت صحیح مسؤولان بوده است. به همین جهت, برای رفع فقر شدید مناطق روستایی, ارتقای سطح و کیفیت زندگی روستاییان, ایجاد اشتغال و افزایش بهره وری آنان, تمهید ”توسعه روستایی“ متولد گردید.

11 نوامبر 2015

اقتصاد کشاورزی در جوامع روستایی

مهندس اصلان عزتی

دانشجوی دکتری بیوتکنولوژی بذر 

روستا, عبارت از محدوده ای از فضای جغرافیایی است که واحد اجتماعی کوچکی مرکب از تعدادی خانواده که نسبت به هم دارای نوعی احساس دلبستگی, عواطف و علائق مشترک هستند, در آن تجمع می یابند و بیشتر فعالیت هایی که برای تامین نیازمندی های زندگی خود انجام می دهند, از طریق استفاده و بهره گیری از زمین و در درون محیط مسکونی شان صورت می گیرد.


انسان پیش از آموختن کشاورزی و کشف فنون و ابزارهای مختلف, برای تامین نیازهای زندگی خود به کوچ و چندجانشینی می پرداخت. انسان ها برای تامین غذای موردنیاز خود و یافتن مکانی مناسب برای سکونت, به مکان های مناسب دارای منابع طبیعی (مرتع, آب, حیوانات) مهاجرت می نمودند. از زمانی که انسان کشاورزی را آموخت و توانست ابزارهای مورنیاز زندگی خود را بسازد به یکجانشینی روی آورد و روستاها متولد شدند. روستاها یا دهات, اولین مراکز اجتماعی زندگی نوین انسان محسوب می شوند.طبق تحقیقات باستان شناسان, قدیمی ترین دهکده های جهان که تاکنون بوسیله حفاران پیدا شده, در خاورمیانه واقع است. دو روستا در ”جارمو“ و ”تپه سربین“ واقع در ایران و عراق امروزی, نشان می دهد که یکجانشینی یا تشکیل اجتماعات روستایی, دست کم به ۱۰۰۰۰ سال پیش بر می گردد. با رشد و تکامل مراکز روستایی و ظهور کسب وکارهایی غیرازکشاورزی (تجارت, خدمات, حکومت ) شهرها بوجود آمدند. بخاطر تمرکز بالای جمعیت در مناطق شهری توام با رشد پرشتاب صنایع و خدمات, به سرعت شهرها توسعه پیدا کردند در حالیکه روستاها به کندی حرکت نمودند.

 روستا چیست؟

”ده“ (یا ”قریه“) به معنی سرزمین است. از نظر تقسیمات کشوری, ”ده“ (یا ”روستا“ ویا ”آبادی“) در ایران, کوچکترین واحد سکونتی و اجتماعی-سیاسی است. کشور به چندین استان (دارای استاندار), هر استان به چند شهرستان (دارای فرماندار), و هر شهرستان به چند بخش (دارای بخش دار), و هر بخش به چند شهر (دارای شهردار) و روستا (دارای کدخدا) تقسیم می شود. البته به مجموعه ای از چندین ده هم دهستان گفته می شود که مسؤول آن دهیار نامیده می شود.

مطابق سرشماری هایی که در کشور انجام می شود, به نقاطی که کمتر از ۵۰۰۰ نفر جمعیت داشته باشند روستا, و به نقاط بیش از ۵۰۰۰ نفر شهر گفته می شود. البته استثنائاتی نیز (علیرغم ملاک مذکور) وجود دارد. مردم روستا, از طریق کشاورزی امرار معاش می کنند به همین جهت بعدها, در تعریف روستا, شغل کشاورزی نیز به عنوان اساس کار روستاییان اضافه گردید. البته تعاریف دیگری نیز از روستا (یا ده) در کشور وجود دارد که از مجموع آن ها می توان این تعریف را ارایه نمود:

روستا, عبارت از محدوده ای از فضای جغرافیایی است که واحد اجتماعی کوچکی مرکب از تعدادی خانواده که نسبت به هم دارای نوعی احساس دلبستگی, عواطف و علائق مشترک هستند, در آن تجمع می یابند و بیشتر فعالیت هایی که برای تامین نیازمندی های زندگی خود انجام می دهند, از طریق استفاده و بهره گیری از زمین و در درون محیط مسکونی شان صورت می گیرد. این واحد اجتماعی که اکثریت افراد آن به کار کشاورزی اشتغال دارند در عرف محل, ده نامیده می شود .

براساس مطالعات جهانی, تعریف روستا در کشورهای مختلف, دارای تفاوت هایی می باشد. مثلاً در آمریکا بیشتر بر مفهوم ”مناطق روستایی“ تاکید می شود که بیانگر نواحی دارای چگالی جمعیتی کم است در حالیکه در بعضی کشورهای دیگر همچون ایران نیز روستا بر اساس میزان جمعیت تعریف می شود. به عنوان مثال, ملاک جمعیت روستا در فرانسه ۲۰۰۰ نفر, در بلژیک ۵۰۰۰ نفر, در هلند ۲۰۰۰۰ نفر و در ژاپن ۳۰۰۰۰ درنظر گرفته شده است.
توسعه روستایی چیست؟

از چند سده اخیر و با رشد پرشتاب صنعت و فناوری در جهان, عقب ماندگی مناطق روستایی بیشتر عیان گردیده است. از آن جاییکه عموماً روستاییان نسبت به شهرنشینان دارای درآمد کمتری هستند و از خدمات اجتماعی ناچیزی برخوردار هستند, اقشار روستایی فقیرتر و آسیب پذیرتر محسوب می شوند که بعضاً منجر به مهاجرت آنان به سمت شهرها نیز می شود. علت این امر نیز پراکندگی جغرافیایی روستاها, نبود صرفه اقتصادی برای ارایه خدمات اجتماعی, حرفه ای و تخصصی نبودن کار کشاورزی (کم بودن بهره وری), محدودیت منابع ارضی (در مقابل رشد جمعیت), و عدم مدیریت صحیح مسؤولان بوده است. به همین جهت, برای رفع فقر شدید مناطق روستایی, ارتقای سطح و کیفیت زندگی روستاییان, ایجاد اشتغال و افزایش بهره وری آنان, تمهید ”توسعه روستایی“ متولد گردید.

بنا بر تعریف, برنامه های توسعه روستایی, جزئی از برنامه های توسعه هر کشور محسوب می شوند که برای دگرگون سازی ساخت اجتماعی-اقتصادی جامعه روستایی بکار می روند. اینگونه برنامه ها را که دولت ها و یا عاملان آنان در مناطق روستایی پیاده می کنند, دگرگونی اجتماعی براساس طرح و نقشه نیز می گویند. این امر در میان کشورهای جهان سوم که دولت ها نقش اساسی در تجدید ساختار جامعه به منظور هماهنگی با اهداف سیاسی و اقتصادی خاصی به عهده دارند, مورد پیدا می کند. از سوی دیگر توسعه روستایی را می توان عاملی در بهبود شرایط زندگی افراد متعلق به قشر کم درآمد ساکن روستا و خودکفاسازی آنان در روند توسعه کلان کشور دانست .

در گذشته بعضی مدیران و سیاست گذاران امر توسعه, صرفاً بر ”توسعه کشاورزی“ متمرکز می شدند که امروز نتایج نشان داده است که توسعه روستایی صرفاً از این طریق محقق نمی شود. روستا جامعه ای است که دارای ابعاد اجتماعی مختلف است و نیازمند توسعه همه جانبه (یعنی توسعه روستایی) است نه صرفاً توسعه کسب وکار و نظامی به نام ”کشاورزی“. هرچند باید گفت که از طریق توسعه کشاورزی موفق نیز الزاماً توسعه روستایی محقق نمی شود. چون اولاً فواید توسعه کشاورزی عاید همه روستاییان نمی شود (بیشتر عاید زمین داران, بخصوص مالکان بزرگ, می شود), ثانیاً افزایش بهره وری کشاورزی باعث کاهش نیاز به نیروی انسانی می شود (حداقل در درازمدت) و این خود باعث کاهش اشتغال روستاییان و فقر روزافزون آنان و مهاجرت بیشتر به سمت شهرها می شود.

 استراتژی های توسعه روستایی

کشورها و مناطق مختلف جهان, متناسب با شرایط و اولویت ها, رویکردها و استراتژی های توسعه روستایی متفاوتی را در پیش گرفته اند. قطعاً نمی توان بدون درنظرگرفتن تجربیات جهانی در این زمینه و با تمرکز صِرف بر اشتغالزایی در روستاها (بدون درنظر گرفتن استراتژی توسعه روستایی) توفیق چندانی بدست آورد (که پایدار و ماندگار نیز باشد). چون اشتغالزایی و کارآفرینی در فضایی مستعد رخ می دهد و بدون وجود آن فضا عملاً نمی توان متوقع موفقیتی پایدار بود. رویکردها و استراتژی های توسعه روستایی را اینگونه می توان تقسیم بندی نمود.

الف- رویکردهای فیزیکی-کالبدی:

۱- استراتژی توسعه و بهبود زیرساخت های روستایی

زیرساخت های روستایی را می توان سرمایه های عمومی و اجتماعی روستاها دانست که بدین جهت توسعه این زیرساخت های اجتماعی, فیزیکی و نهادی باعث بهبود شرایط و کیفیت زندگی و معیشت مردم محلی و ارتقای کارایی زندگی اجتماعی و اقتصادی آنان خواهد شد. بعنوان مثال, توسعه زیرساخت های اجتماعی همچون تسهیلات و خدمات بهداشتی و آموزشی, باعث بهبود کیفیت منابع انسانی و افزایش توانایی های آنان (در جایگاه های فردی و اجتماعی) خواهد شد. منظور از ایجاد, توسعه و نگهداری زیرساخت های روستایی, صرفاً تزریق نهاده های سرمایه ای به یک جامعه با تولید سنتی نیست, بلکه هدف ایجاد سازوکارها, نهادها و مدیریت جدیدی است که در عمل نیازمند مشارکت وسیع روستاییان است. در واقع این استراتژی, با همکاری مردم می تواند به طور آگاهانه, ارادی و موفقیت آمیز از دوران طراحی, برنامه ریزی و سرمایه گذاری گذر کرده و به شرایط مطلوب پایدار وارد گردد.

ب- رویکردهای اقتصادی:

  1. استراتژی انقلاب سبز

این استراتژی دارای دو معنای به نسبه متفاوت است: یکی به معنی دگرگونی کلی در بخش کشاورزی است به طوریکه این تحول باعث کاهش کمبود مواد غذایی در کشور و مشکلات کشاورزی گردد. دیگری به معنی بهبود نباتات خاص (بویژه گسترش انواع بذرهای اصلاح شده گندم و برنج) و تولید زیاد آنان است. براساس مطالعات میسرا, انقلاب سبز باعث کاهش مهاجرت های روستایی نشده است و بعضاً باعث بروز اخلافاتی مابین نواحی روستایی (بخاطر بازده متفاوت زمین ها در این محصولات اساسی) نیز شده است (توضیحات بیشتری در بخش استراتژی های توسعه اقتصادی آمده است

۲-استراتژی اصلاحات ارضی

اکثر کشورهای جهان, برای گذار از یک ساخت ارضی به ساختی دیگر, اصلاحات ارضی را در برنامه ریزی های توسعه روستایی خود گنجانده اند. به عبارت دیگر, تجدید ساختار تولید و توزیع مجدد منابع اقتصادی را از اهداف عمده برنامه های توسعه روستایی خویش قلمداد نموده اند. از دیدگاه بسیاری از صاحبنظران امر توسعه (همچون میردال و تودارو), اصلاحات ارضی کلید توسعه کشاورزی است. البته در بعضی موارد نیز, به دلیل ساماندهی نامناسب خدمات پشتیبانی و تخصیص اعتبارات موردنیاز, چیزی به درآمد زارعان خرده پا افزوده نمی شود.

۳) استراتژی صنعتی نمودن روستاها

اگرچه در این استراتژی, توسعه کشاورزی در فرآیند توسعه روستایی حایز اهمیت است اما در عین حال باید با توسعه فعالیت های صنعتی همراه شود. در بسیاری از کشورها (بخصوص آسیایی ها) صرفاً زراعت نمی تواند اشتغال کافی و بهره ور ایجاد نماید (ظرفیت زمین نیز محدود است) بدین جهت باید به ایجاد اشتغال سودآور غیرزراعی نیز پرداخت تا تفاوت درآمد شهرنشینان و روستانشینان افزایش نیافته و مهاجرت روستاییان به شهر کاهش یابد. در این راستا باید اقدامات ذیل صورت پذیرد: (الف) ایجاد مشاغل غیرزراعی و فعالیت های درآمدزا, (ب) رواج مراکز روستایی دست پایین. اهداف عمده این استراتژی را می توان اینگونه برشمرد:

ـ ایجاد اشتغال غیرکشاورزی برای روستاییان بیکار یا نیمه بیکار در یک منطقه

ـ همیاری در جلوگیری از جریان مهاجرت به مراکز شهری

ـ تقویت پایه های اقتصادی در مراکز روستایی

ـ استفاده کامل (بیشتر) از مهارت های موجود در یک ناحیه

ـ فرآوری تولیدات کشاورزی محلی

ـ تهیه نهاده های اساسی و کالاهای مصرفی برای کشاورزان و دیگر افراد محلی

بیشتر اینگونه صنایع روستایی در کسب وکارهای خرد (کوچک مقیاس) شکل می گیرند که می تواند بخش عمده ای از آن را صنایع دستی تشکیل دهد. این صنایع دستی می توانند از ابزارهای پیشرفته تر برای کار خود بهره برده و بدلیل سادگی و مقبولیت بیشتر در جوامع روستایی و امکانات اشتغالزایی بیشتر, کمک بیشتری به بهبود وضعیت روستاییان انجام دهند.

۴- استراتژی رفع نیازهای اساسی

این استراتژی در جستجوی اتخاذ شیوه ای است تا براساس آن نیازهای اساسی فقیرترین بخش از جمعیت روستایی را به درآمد و خدمات (در طول یک نسل), برطرف نماید. نیازهای اساسی شامل درآمد (کار مولد) و هم خدمات موردنیاز زندگی می شود. محورهای اصلی این استراتژی عبارتند از:

ـ تغییر معیار برنامه های اجرایی از ”رشد“ به سمت ”نیازهای اساسی“ که از طریق اشتغال و توزیع مجدد صورت می گیرد (به عبارت دیگر از ”رشد اقتصادی“ به ”توسعه اقتصادی“(.

ـ چرخش از اهداف ذهنی به سمت اهداف عینی و واقعی

ـ کاهش بیکاری

از این رو رفع نیازهای اساسی تهیدستان, در کانون مرکزی این استراتژی قرار می گیرد و اهداف رشدمحور جای خود را اهداف مصرفی می دهند که در مناطق روستایی با سرمایه و واردات کمتری (نسبت به بخش شهری) قابل انجام هستند.

ج- رویکردهای اجتماعی-فرهنگی:

۱- استراتژی توسعه اجتماعی

استراتژی توسعه اجتماعی محلی (جامعه ای), اهداف توسعه اقتصادی-اجتماعی را تواماً شامل می شود و نوید می دهد که هم پایه های نهادهای دموکراتیک را بنا نهد و هم در تامین رفاه مادی روستاییان مشارکت نماید.

۲) استراتژی مشارکت مردمی

از این دیدگاه, مردم هم وسیله توسعه هستند و هم هدف آن. طرح های توسعه روستایی چه به لحاظ ماهیت طرح ها و چه به خاطر محدودیت امکانات و منابع دولتی, نیازمند مشارکت مردم در ابعاد وسیع هستند. در این استراتژی باید با تلفیق مناسب رویکردهای بالا به پایین و پایین به بالا, امکان مشارکت گسترده مردم را در فرآیند توسعه روستایی فراهم آورد. محورهای اصلی این استراتژی عبارتند از:

ـ تاکید بیشتر بر نیازهای مردم

ـ تشویق و افزایش مشارکت مردم در هر مرحله از فرآیند برنامه ریزی

ـ بسط و ترویج سرمایه گذاری های کوچک, که مردم قادر به اجرای آن باشند

ـ کاهش هزینه های مردم و در مقابل افزایش درآمدهای آنان

ـ تشویق مردم در جهت تداوم و نگهداری پروژه های توسعه (افزایش آگاهی های مردم و کاهش زمان و هزینه طرح ها و پروژه ها).

مشارکت در حکم وسیله ای برای گسترش و توزیع دوباره فرصت ها با هدف اتخاذ تصمیم های جمعی, همیاری در توسعه و بهره مندی همگانی از ثمرات آن است. این مشارکت می تواند در تمامی مراحل مختلف تصمیم گیری, اجرا (عملیات, مدیریت و اطلاع رسانی), تقسیم منافع, و ارزیابی وجود داشته باشد.

د- رویکردهای فضایی, منطقه ای و ناحیه ای:

۱- استراتژی های تحلیل مکانی

والتر کریستالر (۱۹۳۳) برمبنای نظریات جی.اچ.فون تونن و آلفرد وبر (۱۹۰۹) نظریه ”مکان مرکزی“ را ارایه نمود که براساس میزان جمعیت, نقش و کارکرد, فاصله, پراکندگی سکونتگاه های انسانی به شرح و تبیین ساختار (چارچوب) فضایی سکونتگاه ها و حوزه نفوذ آنان (و بالتبع سروساماندهی به نحوه چیدمان نقاط شهری و روستایی) می پردازد. متخصصان این زمینه با پذیرش علم جغرافیا (به عنوان تحلیل گر فضای زیست), به استفاده از نظریات برجسته دیگر در رابطه با تقسیم بندی فضایی-مکانی و ساماندهی فضا نیز مبادرت نمودند. سه نظریه مطرح در این زمینه را می توان به طور خلاصه اینگونه معرفی نمود:

– نظریه زمین های کشاورزی (جی.اچ.فون تونن): این نظریه به تحلیل چگونگی استفاده و سروساماندهی به زمین های کشاورزی می پردازد. براساس این نظریه فعالیت های کشاورزی و ارزش زمین ها متناسب با فاصله آن ها از بازار (شهری) تعریف می شود (دوایر متحدالمرکزی حول شهرها(.

– نظریه مکان یابی صنایع (آلفرد وبر): براساس این نظریه, صاحبان صنایع می کوشند مکانی را جهت استقرار کارخانه های خود برگزینند که با حداقل هزینه تولید محصول و توزیع آنان (هزینه های حمل ونقل) همراه باشد. در واقع زنجیره ای از جریان کالا, خدمات و اطلاعات (وزن و نحوه تعامل آن ها) ما را قادر به مکان یابی صحیح صنایع می کند.

– نظریه مکان مرکزی (والتر کریستالر): براساس این نظریه, هر مکانی که موقعیت مرکزی می یابد با تولید و توزیع هرچه بیشتر کالا و خدمات در حوزه های اطراف (یا منطقه نفوذ) به تحکیم موقعیت مرکزی خود می پردازد, به همین خاطر, چنین مکان های مرکزی, خدمات بیشتری را در خود متمرکز می سازند. برمبنای این نظریه, نقاط مرکزی در قالب نظامی سلسله مراتبی (مبتنی بر جمعیت, فاصله, نقش یا کارکرد) عمل می نمایند. طبق این نظریه, خریداران, کالاها و خدمات موردنیاز خود را از نزدیک ترین بازار فروش دردسترس تهیه می کنند.

۲- استراتژی توسعه روستا-شهری

از پایان دهه ۱۹۷۰, در واکنش به زوال الگوهای توسعه و پس از استراتژی ”نیازهای پایه“ سازمان جهانی کار (۱۹۷۶), استراتژی توسعه روستا-شهری یا منظومه کشت-شهری (اگروپولیتن) مطرح گردید. برای درک بهتر این استراتژی باید الگوی ”مرکز-پیرامون“ و استراتژی نیازهای پایه را دانست.

تحقیقات فریدمن (در آمریکای جنوبی) نشان داده است که می توان فضای زندگی را به دو بخش ”مرکز“ و ”پیرامون“ تقسیم نمود که رابطه بین این دو نظام, استعماری است و پیامد آن قطبی شدن در مرکز و حاشیه ای شدن در پیرامون است. استراتژی نیازهای پایه نیز چرخش آشکاری بود از استراتژی های متداول تولیدمحور, صنعت مدار و شهرگرا به سمت استراتژی های مردم محور, کشاورزی مدار و روستاگرا.

استراتژی روستا-شهری برمبنای الگوی مرکز-پیرامون (تجمع سرمایه و منافع در نقاط شهری) و متاثر از استراتژی نیازهای پایه (رفع فقر و ایجاد اشتغال, خوداتکایی, و تامین مایحتاج اصلی), این محورها را برای توسعه مناطق روستایی پیشنهاد می کند: درون گرایی, حفاظت گرایی, خودگردانی (خودکفایی), و نهادینه سازی مشارکت. اگر قرار است منظومه کشت-شهری توسعه یابد, باید توسعه را خود بخش ها تعیین کرده, خود راه اندازی کرده, خود ساخته و خود صاحب شوند. مدیریت مناسبات نظام ها نیز باید توسط شورایی متشکل از نمایندگان بخش های مختلف (و مدیران ملی) انجام پذیرد.

۳-استراتژی یوفرد

این استراتژی برپایه نقش فعالیت ها و کارکردهای شهری در توسعه روستایی (و منطقه ای) تعریف می شود که شامل این مراحل می گردد: تجزیه و تحلیل منابع ناحیه ای, تدوین نقشه تحلیلی منطقه, تحلیل نظام سکونتگاهی, تحلیل ارتباطات فضایی, تحلیل دسترسی ها (ارتباطات), تحلیل شکاف عملکردی, تنظیم استراتژی های توسعه فضایی, تعیین نارسایی پروژه ها و برنامه های توسعه, بازبینی و نهادینه سازی تحلیل های فضایی در برنامه ریزی روستایی و ناحیه ای.

این استراتژی با ارایه اطلاعات فراوان و ذی قیمتی به سیاست گذاران و برنامه ریزان, آنان را در توزیع سرمایه گذاری ها در راستای یک الگوی متعادل جغرافیایی (اقتصادی و فیزیکی) یاری می دهد. برمبنای این استراتژی, وجود شهرک ها و مراکز کوچکی (به عنوان بازار محصولات کشاورزی), که خدمات اجتماعی اولیه و امکانات عمومی را نیز در اختیار روستاییان قرار می دهند, بخاطر پیوندهای مابین خود و مناطق روستایی, می توانند به گونه ای بهتر به شکل گیری اسکلت موردنیاز توسعه روستایی یاری رسانند.

۴- استراتژی نظام سلسله مراتبی سکونتگاه ها و برنامه ریزی مراکز روستایی

بسیاری از کشورهای درحال توسعه فاقد الگوی استقرار هستند و ممکن است در سلسله مراتب سکونتگاهی, مراکز میانی و واسطه مجهز داشته باشند اما مراکز سطح پایین ندارند و یا اینکه مراکز کنونی, بخشی از نظام سلسله مراتب نقاط مراکزی (یکپارچه از نظر کارکردی) را تشکیل نمی دهند. نظام فضایی (پدید آمده) باید بگونه ای باشد که برای انتقال رشد اقتصادی و تامین خدمات و کالاهای کافی مناسب باشد. در فرآیند برنامه ریزی ناحیه ای توسعه, این استراتژی حد میانه تمرکزگرایی (مانند قطب رشد) و تمرکززدایی (همچون منظومه کشت-شهری) را برگزیده و تجمیع غیرمتمرکز و به عبارت بهتر, ”تمرکززدایی با تجمیع“ را پیشنهاد کرده است. در واقع این نظریه, راه حلی اصلاح طلبانه برای کاستی ها و نارسایی های توسعه فضایی متدوال, که قطبی شده و باعث ایجاد اختلافات ناحیه ای شده است, می باشد.

”جانسون“, جمع بندی نظریه ها را در گرو سیاست گذاری فضایی برای دستیابی به توسعه می دانست, اما کلید توسعه روستایی را در وجود شبکه ای از شهرهای کوچک (که واسطه ارتباط با شهرهای بزرگ می شوند) دیده است. در واقع دسترسی فضایی به فرصت ها و تولیدات را با ایجاد و تقویت این گونه شهرها پیشنهاد نموده است. ”رندنیلی“ معتقد بود باید ایجاد شهرهای کوچک در پیوند با حوزه های روستایی, محور قرار گرفته تا تنوع بخشی به اقتصاد, صنعتی نمودن, عرضه پشتیبانی و تجاری سازی کشاورزی و امثالهم, و در نهایت سازماندهی و مدیریت توسعه به خوبی برآورده شود. برخلاف او که پرکردن خلا سلسله مراتبی را از بالا به پایین مدنظر قرار داده است, ”میسرا“ (پژوهشگر معروف هندی), ساختن چنین فضایی را عمدتاً از پایین به بالا مدنظر قرار داده است (از کوچکترین نقطه روستایی ممکن).

در الگوی رشد مراکز روستایی (”کمیسیون پیرسون“), عمدتاً مراکز روستایی نقاطی هستند که باید برای جهت دهی مناسب به فرآیند توسعه, تسهیلات و امکانات قابل قبولی را در آنان متمرکز نمود. تمرکز این تسهیلات نیل به تخصص مناسب و موثر در زمینه خدمات و همچنین ایجاد تحرک کنترل شده توسعه را در پی خواهد داشت. هدف این الگو, فوریت بخشی و تقویت شبکه ای از نقاط مرکزی در نواحی روستایی و توزیع مناسب مراکز زیستگاهی (در بخش های پایین سطح و واسط میانی) است.

۵- استراتژی توسعه یکپارچه ناحیه ای

▪ مهمترین دلایل روی آوری به این استراتژی, عبارتند از:

ـ استفاده بهتر از سرمایه, نیروی انسانی و عوامل تولید

ـ استخراج و بکارگیری بهینه منابع محلی

ـ مشارکت آزادانه مردم در سطح ناحیه (که کوچکتر از منطقه است(

ـ تجانس بیشتر در ناحیه به علت کوچکی نسبت به منطقه

ـ همکاری بهتر سازمان های مختلف درگیر در امر برنامه ریزی

هدف از این استراتژی یکپارچه سازی کلیه امور توسعه در ناحیه است. برنامه ریزی ناحیه ای, برنامه ریزی برای مراکز روستایی (فقط ناحیه نه الزاماً جزیی از فرآیند برنامه ریزی ملی) است, به شرط آنکه به پیوند با مراکز شهری بزرگتر واقع در خارج از سلسله مراتب ناحیه نیز توجه کافی مبذول دارد (برنامه ریزی توزیع شده). به عبارت دیگر, توسعه یکپارچه ناحیه ای, روشی است برای اجرای همزمان فعالیت های مربوط به برنامه ریزی چندمنظوره, که البته این فعالیت ها در هر دو سطح کلان و خرد صورت می پذیرد (کشاورزی, صنعت و خدمات) و ابعاد اقتصادی, اجتماعی, فضایی و سازماندهی را با هم دربرمی گیرد. ویژگی های اصلی توسعه یکپارچه ناحیه ای عبارتند از: هماهنگی بین بالا و پایین, یکپارچگی میان بخشی و برقراری روابط متقابل مابین چهار جنبه اصلی توسعه (اقتصادی, اجتماعی, فضایی و سازماندهی(.

۶-استراتژی توسعه زیست-ناحیه

”زیست-ناحیه“ را می توان در کل معادل ”قلمرو زندگی“ دانست که عبارتست از سطح جغرافیایی قابل تشخیصی که شامل نظام های زندگی به هم پیوسته و خودنگهداری (از نظر بازتولید طبیعت) بوده و در نتیجه روابط ارگانیک بین تمامی اعضای ناحیه برقرار است. توسعه متوازن یک ”اجتماع“ یعنی انسان و محیط زیست اطراف او باعث می شود طی یک روند اخلاقی پایدار, رشد و پیشرفت مستمر مردم (به عنوان هدف اصلی) در تعاملی سازنده با محیط اطراف محقق شود و به زمین, هوا, آب و کلاً محیط زیست انسان لطمه ای وارد نشود. این استراتژی ملهم از اندیشه توسعه پایدار است.

۷- استراتژی توسعه پایدار و همه جانبه روستایی.

مطابق این استراتژی باید فرآیندی همه جانبه و پایدار طی شود تا در چارچوب آن, ”توانایی های اجتماعات روستایی“ در جهت رفع نیازهای مادی و معنوی, در عین برقراری توازن میان اجزای تشکیل دهنده نظام سکونت محلی (اکولوژیکی, اجتماعی, اقتصادی و نهادی), رشد و تعالی یابد. محورهای اصلی این استراتژی عبارتند از:

ـ حفاظت, بهره برداری موثر و متوازن از منابع پایه

ـ افزایش قدرت انتخاب مردم و توانمندنمودن اقشار آسیب پذیر روستایی بویژه زنان و جوانان

ـ توسعه و گسترش مشارکت موثر و همه جانبه مردم و نهادهای محلی در فرآیند تصمیم سازی و برنامه ریزی

ـ ارتقای بهره وری, توسعه فرصت ها و ظرفیت های متنوع اقتصادی

ـ توسعه فرصت های پایدار از حیث دسترسی به منابع, امکانات و منافع میان شهر و روستا

ـ ارتقای همه جانبه کیفیت زندگی اجتماعات روستایی

نظرات
نظرات پس از تائید مدیریت منتشر خواهد شد

نظرسنجی



محل قرار گیری نظر سنجی

طراحی و اجرا :  تابناك وب