امروز : یکشنبه,۳۰ام اردیبهشت ۱۴۰۳

انتشار کتاب دانش بومی پساتوسعه

کتاب دانش بومی و پسا توسعه با زیر عنوان جایگاه دانش بومی در توسعه پایدار، نوشته دکتر جلال یوسفی و دکتر محمدمهدی یوسفی در قطع وزیری و در ۴۵۶ صفحه در انتشارات کلک زرین به چاپ رسید.

9 فوریه 2022

به بنا به اطلاع رسانی انتشارات کلک زرین تهران، کتاب قطور دانش بومی و پساتوسعه با زیر عنوان جایگاه دانش یومی در توسعه پایدار اثر دکتر جلال یوسفی و دکتر محمدمهدی یوسفی به زیور طبع آراسته شد.

این کتاب در چهار بخش و ۱۷ فصل  طبق آنچه که به طور کلی در ادامه خواهد آمد، در ۴۵۶ صفحه در انتشارات « کلک زرین» تهران به چاپ رسید. فرهیختگان و دوست داران دانش بومی ایران زمین و دانش نیاکانی آسیا و آفریقا این قاره های دارای تمدین دیرین، می توانند این کتاب را از طریق انتشارات یاد شده سفارش داده و تحویل بگیرند. جهت اطلاع ار نحوه ارایه کتاب با شماره های ۰۲۱۶۶۴۸۶۱۴۸ انتشارات کلک زرین و یا همراه ۰۹۱۲۷۱۷۶۸۳۶ مدیر انتشارات تماس حاصل نمایند.

 

 

 

بخش اول

رویکردهای نظری و پیشینه ­نگاشت ­ها

فصل اول/ پساتوسعه گرایی

فصل دوم/  دانـش بومــی

فصل سوم/ نهادهای بهره­ برداری از مراتع  در ایران

فصل چهارم/ نظام­ های بهره برداری کشاورزی در ایران

بخش دوم

عرصه­ های دانش بومی پایدار

فصل پنجم/ دانش بومی کشاورزی و توسعه پایدار  

فصل ششم/ دانش بومی  دامداری و دامپزشکی  و توسعه پایدار

فصل هفتم / دانش بومی در زنبورداری و توسعه پایدار

فصل هشتم / دانش بومی مرغداری و توسعه پایدار

فصل نهم / دانش بومی جنگل و مرتع و توسعه پایدار

فصل دهم / دانش بومی در مدیریت بلایای طبیعی و توسعه پایدار  

فصل یازدهم / دانش بومی و روش­ های طب سنتی

فصل دوازدهم / دانش بومی صنایع روستایی و توسعه پایدار

بخش سوم

مطالعه میدانی دانش بومی پایدار در عشایر مرکزی ایران  

فصل سیزدهم /  معرفی مناطق  مورد مطالعه

فصل چهاردهم دانش بومی مدیریت مشارکتی سنتی بهره برداری از مراتع در عشایر مرکزی ایران

بخش چهارم

 مدل تلفیق دانش بومی و نوین در  بهره­­ برداری از مرتع

فصل پانزدهم /  مدل تلفیق دانش بومی و نوین در مدیریت و برنامه ­ریزی مرتع

فصل شانزدهم/  مدل تلفیق دانش بومی و نوین در ارتقای مدیریت مرتع (آب، خاک، پوشش گیاهی، انسان و دام)

فصل هفدهم/  مدل تلفیق دانش بومی و نوین در ارتقای سطح زندگی بهره­برداران

 

مقدمه دکتر مصطفی ازکیا استاد توسعه روستایی دانشگاه تهران و بنیانگذار توسعه روستایی در ایران

مقدمه

در زندگی ایلی و عشیره­ای، بیشترین ارتباط بین انسان و طبیعت اطراف وجود دارد. این نیاز به طبیعت هم به­ طور مستقیم به خود انسان مربوط می­ گردد و یا از طریق دام، طیور، زنبور، صنایع و… که منبع اقتصادی، اجتماعی او بوده است، ارتباط پیدا می­ کند. جامعه روستایی و عشایری، بخش زیادی از نیازهای اولیه زندگی خود را از طریق این منابع به دست می ­آورده­اند. بنابراین، ارتباط با محیط پیرامون، ارتباط دانش و تجربه مردم است که باید بدان توجه کرد. به دام و زمین به­ عنوان یک پدیده صِرف اقتصادی در زندگی ایلی و روستایی، نباید نگاه کرد، بلکه انواع دام، مقدار و نوع زمین به همراه خود، قدرت و منزلت را نیز به همراه داشته است. از این­ رو، برای این کار باید، قوانینی دقیق در چارچوب فرهنگ و اجتماع خاص ایجاد و اجرا شود. برای اجرای این قوانین، نیاز به تعامل انسان­ ها از اقشار متعدد جامعه ضروری است. بومیان برای نظم­ بخشی و آسان کردن ایجاد استفاده از هر جنبه از این دانش برای گذران زندگی خود اقدام به ایجاد یک سری مقررات (عرف)، رسم ­ها و هنجارها می­ نمودند. هر کدام از این جنبه­ ها، بدون داشتن راهکار درست و منظم قابلیت اجرایی ندارد. بنابراین، با توجه به ساخت هر جنبه متناسب با آن، مقرراتی در ساختار سنتی آنان ایجاد می ­شد، که با عنایت به ارتباط تنگاتنگی که این مقررات در ایجاد ساختار سنتی بهره­ برداری از عرصه­ های متعدد دانش بومی وجود دارد، لزوم آشنایی بومیان به این قوانین به­ خوبی احساس می­ شود. این مقررات و رسوم به یکباره و بدون مقدمه به­ وجود نیامده ­اند، بلکه طی فرآیندی بر اساس مقررات نهفته در سنت بومیان شکل گرفته است.

 مردم بومی برای اجرای هر بخش از برنامه ­های زندگی خود، مقررات (عرف) خاص متناسب را ایجاد و برای اجرا از طریق سلسله مراتب، ابلاغ، نظارت و کنترل می ­کردند. از این ­رو، مطالعه، تدوین و اجرای هر برنامه­ ای در این گونه مناطق، بایستی با توجه به این قوانین و دانش بومی مردم در همه عرصه ­ها انجام شود. اما باید دید، این ساختار در جامعه سنتی بر اساس چه پدیده هایی و چگونه شکل گرفته است؟ از طرفی چرا امروزه دانش بومی مردم مورد توجه قرار نمی­ گیرد؟

بر اساس یافته­ های این پژوهش، به نظر می ­رسد، که دلایل تغییر در دانش بومی مردم، ریشه در تغییر در ساختار سازمان­ های مشارکتی سنتی در این مناطق دارد. مدیریت مشارکتی سنتی بهره ­برداری زمین، دام، مرتع و غیره، بر اساس ساختار سنتی و به ­صورت خودجوش و با توجه به کمبود منابع، نیازها و شرایط سخت محیطی، نیاز به همکاری را در این جوامع  ضروری می­ ساخت. هم­چنین، آن­چه که موفقیت این­ گونه مشارکت­ ها را تضمین می­ کرد، سازگاری با علاقه­ ها و روحیات مردم بومی بود که بدون وابستگی به نیروهای خارجی، به حفظ منافع اقتصادی- اجتماعی و زیست ­­محیطی روستاییان می­ انجامید. 

چنان­ که در این پژوهش آمده است، باتوجه به این امر، که قسمت اعظمی از منابع طبیعی و اراضی کشاورزی و غیره کشور توسط عشایر و روستانشینان مورد بهره­ برداری قرار می­ گیرد، بررسی روش­ های بهره ­برداری از این عرصه ­ها توسط این گروه ­ها حائز اهمیت است. مدیریت مورد نظر در هر زمینه در بین بومیان، در واقع شاخه ­ای از یک مدیریت کلی و ساختار اجتماعی به نام «ایل» و نظام «ارباب و رعیتی» به­ مثابه بالاترین تشکل گروهی بوده است. این مدیریت تا قبل از اصلاحات ارضی رژیم گذشته و ملی اعلام شدن مراتع، دارای عینیت و عملکرد بوده است، اما با فروپاشی ساختار ایلی و نظام سنتی در میان عشایر و روستانشینان، تغیر مالکیت و بهره ­برداری از محیط پیرامون، یک دوره بهره ­برداری نادرست و مخرب از این منابع آغاز گردید که کاهش شدید کمیت و کیفیت منابع یاد شده را به ­دنبال داشته و کارهای انجام شده توسط دستگاه ­های اجرایی، با وجود پیشرفت­ هایی در برخی اجزا و عناصر فنی، بر اساس شواهد موجود، روز به روز مراتع از نظر پوشش گیاهی ضعیف و ضعیف ­تر شده و برخی نیز تا حدود زیادی تخریب شده­ اند. زمین­ ها قطعه قطعه شده، نظام­ های سنتی زراعی و غیره به­ طور کلی از بین رفته است. به­ عنوان یک نمونه (مطالعه موردی در این پژوهش) در منطقه مورد مطالعه این پژوهش، مرتع از نظر پوشش گیاهی، ضعفیف گردیده، چشمه ­ها و آبراه ­ها تخریب و آب برای شرب دام با کمبود روبرو شده است و مرتع کشش تعداد دام­ های موجود را ندارد. هم­چنین، به دلایل متعدد از جمله کم توجهی مردم به مراتع، بی توجهی طراحان و برنامه ­ریزان عرصه مرتع به دانش بومی مردم، سیستم مدیریت سنتی حاکم بر بهره­ برداری از مرتع به­ هم ریخته است، به ­طوری که عناصر مدیریت مشارکتی سنتی مرتع در میان بومیان مناطق مورد مطالعه به هم ریخته است، عرف و رسم­ها، مقررات و سنت­های عرفی بهره ­برداری از مرتع توسط بومیان رعایت نمی­ گردد. این در حالی است که اعمال حاکمیت مدیریت مرتع توسط دولت صورت می ­گیرد و برنامه­ ریزی منظم سالیانه از سوی سازمان­های ذیربط انجام می­ شود. هم­چنین، نظارت این سازمان­ها بر نحوه بهره ­برداری و حفظ و حراست از مراتع، استمرار دارد، اما روز به روز بر شدت تخریب این مراتع افزوده می ­گردد، زیرا بومیان عملاً از فرآیند برنامه ­ریزی پیرامون مرتع کنار گذاشته شده­اند. بنابراین، سؤالی که در این پژوهش برای همه عرصه ­های دانش بومی پیش آمده، این است که ریشه اساسی این به هم­ریختگی و ناساختمندی در مدیریت مشارکت سنتی در این مناطق ناشی از چیست؟ چرا با وجود پیشرفت فن­آوری­ های نوین و وجود قدرت دولت در طراحی، برنامه ­ریزی، نظارت، ارزشیابی و …، مرتع، در این مناطق با تخریب شدید روبرو گردیده است؟ کشاورزی دچار اضمحلال شده، صنایع بومی نابود گردیده و…، در صورتی که همین مردم با سازمان­های مشارکتی سنتی و هم­چنین، عناصر فرهنگی حاکم بر مناطق و ساختار اجتماعی خود، در قرون متمادی، از طریق اعمال مدیریت سنتی بهره ­برداری از محیط پیرامون خود و در سخت ­ترین شرایط زیست­ محیطی، ضمن حفظ منابع پیرامون محیط زیست خود، با راهبردهای خاص سیستم بومی حاکم، این منابع را احیا نموده و توسعه می­ دادند؟

مطالعات انجام شده در میدان، در دهه­ های اخیر نشان می ­دهد نظر به این­که برنامه­ های دولت­ ها در دهه ­های گذشته همه از بالا به پایین و به ­صورت متمرکز طراحی و اجرا شده است، و در این بین، برای مشارکت بومیان محلی نقشی در نظر گرفته نشده است، بنابراین، در رابطه با این عدم موفقیت­ ها، مهم­ترین علت را باید در عدم همکاری و همیاری بین مردم و مجریان برنامه­ های مرتبط با مردم بومی جستجو کرد که در این رابطه شواهد نشان می­دهد  دلیل اصلی این عدم همکاری و استقبال بومیان از برنامه­ های ابلاغی دولت در ارتباط با روستاها و مناطق عشایری، در مشارکت ندادن آن­ها در برنامه­ های دولت­ ها برای این مناطق، نهفته است. نباید فراموش کرد که بررسی تحولات دهه­ های اخیر در ارتباط با برخورد دولت­ ها با روستاییان و مناطق عشایری در برنامه­ ها، به ­نحوی بوده است که برای دانش بومی مردم احترامی قایل نبوده و آن را ناکارآمد تلقی می­ کردند. شاید بتوان گفت که این بی توجهی به دانش بومی مردم، ناشی از عدم شناخت سازمان­ های متولی امور مرتبط با بومیان، در دولت­ ها بوده که به همین دلیل نیز طراحان و برنامه­ریزان در به ­کارگیری دانش و توان بومیان در امر بهره ­برداری از منابع و پتانسیل های پیرامون خود و در فرآیندهای برنامه ­ریزی مرتبط با این عرصه­ ها، تعلل کرده و مردم را به کار نگرفته ­اند. بنابراین، مشکل و مسئله اساسی در این رابطه «عدم شناخت و به کارگیری دانش بومی در مدیریت بهره­ برداری از منابع و پتانسیل ­های بومی موجود، از سوی طراحان و برنامه­ ریزان این عرصه­ ها» است. مشکلی که تا کنون دولت­ه ا به آن کمتر توجه کرده و یا اساساً بدان توجهی ندارند. اگر چه سازمان­های متولی امر عشایر و روستاییان، در یکی دو دهه گذشته، در قالب طرح­ ها و تعاونی­ های مرتع، تعاونی­ های مشاع روستایی، تعاونی­های تولید و …، اقداماتی انجام داده­اند، اما به نظر می­ رسد در این راستا نیز آن­چنان به ساختار سازمان­ های مشارکتی روستایی از جمله به عناصر تشکیل دهنده این ساختارها توجه نشده که این امر نیز ناشی از نداشتن شناخت کافی از این عناصر و ساختار مدیریتی در مناطق روستایی و عشایری است.

    یافته­ های این پژوهش، هم­چنین نشان می­ دهد، لازم است که در قالب­ های جدید مشارکتی که برای توسعه روستاها مطرح هستند به حفظ منافع اقتصادی- اجتماعی و زیست محیطی مردم نواحی روستایی و عشایری توجه شود. زیرا در برنامه ­های مرتبط با بومیان، مشارکت وتصمیم ­گیری مردم محلی اجتناب ناپذیر است. چون تصمیم­ گیری باید در جهت حفظ منافع اقتصادی- اجتماعی و زیست ­محیطی مردم بومی صورت گیرد. در غیر این­ صورت، با دید بیگانه به برنامه ­ریزان و متولیان امر مرتع نگاه می­ کنند و آنان را بیگانگانی خواهند پنداشت که به آنان دستور می­ دهند و همین امر نیز گاهی موجب اصطکاک بین بهره­برداران و متولیان امور روستاها و مناطق عشایرنشین شده است. پس بهتر آن است برای پیش­گیری از این گونه مشکلات و تسهیل مشارکت مردم روستایی در برنامه ­های توسعه و رسیدن به اهداف آن، قبل از اجرای هر برنامه مشارکتی، از شرایط و پیش شرط­ های آن آگاهی حاصل شود. در نهایت، این نکته قابل ذکر است که اگر مصلحین توسعه روستایی و مناطق عشایری بتوانند در برنامه­ های توسعه، این دانش را لحاظ کنند، امید می­ رود که بتوانند در راستای برنامه­ های توسعه این مراتع گام­های مثمر ثمری بردارند.

   موضوع دیگری که در این پژوهش بررسی شده است، اهمیت منابع طبیعی است که به­ طور ویژه و در یک زمینه خاص مورد مطالعه عمیق قرار گرفته است. انسان ­ها برای برطرف کردن نیازهای اولیه خود، از گذشته ­های بسیار دور، با طبیعت پیرامون خویش ارتباط ­برقرار کرده و با آن مأنوس شده­اند. آنان در دورانی که از فنون و ابزار پیشرفته فعلی خبری نبود، از این طریق از طبیعت پیرامون­ شان امرار معاش می­ کردند. دانش انسان­ ها در هر دوره به تناسب میزان رشد فرهنگی آن دوره بوده است. در این مورد نیز بشر در دوره های متعدد زندگی خود از فرهنگ و دست ساخته­ های فرهنگی دوره خویش استفاده کرده و از این راه توانسته است از محیط مربوطه در عرصه ­های گوناگون استفاده­ های بهینه برده و برای نگهداری مرتع نیز با استفاده از ساختار فرهنگی خویش راهکارهایی متناسب با محیط خود را انتخاب کند.

 ایران کشوری است که دارای مراتع متعددی بوده و این مراتع دارای عرصه ­های متعددی است که از نظر خوراکی، صنعتی و دارویی، در خور توجه است.

مراتع، علاوه بر حفاظت پوششی زیست­ محیطی، بخش اعظمی از نیازهای مردم را بر طرف می­ سازد. از طرفی با وجود محصولات فرعی در این عرصه می ­توان در اقتصاد مردم بومی، تغییراتی ایجاد و اقتصاد این مناطق را از وابستگی به بیرون نجات داده و حتی مثل گذشته علاوه بر مصرف داخلی خود، بخشی را نیز به خارج از منطقه صادر نمایند.

  بهره ­برداری مجدد از مراتع به روش سنتی و اداره آن با مشارکت مردم به روش بومی و احیاء مجدد در زمینه­ های گوناگون و ادغام آن با دانش نوین دارای اهمیت است که پیش ­بینی می­شود با رواج بهره ­برداری اصولی در زمینه ­های اشتغال­زایی، درآمد زایی برای مردم بومی، استفاده به­ عنوان علوفه برای دام ها، استفاده غذایی برای انسان، حفظ محیط زیست، استفاده دارویی و استفاده در صنایع چنان­که در کتاب حاضرآمده است، می ­تواند مؤثر باشد.

بنابراین، مراتع به­ عنوان یک پتانسیل منطقه ­ای می­ تواند در برآوردن بخش­ های زیادی از نیازهای متعدد بومیان قابل توجه باشد. احیا و تجدید حیات این منبع عظیم با این پتانسیلی که در خود دارد، قادر است در صورت استفاده بهینه و پایدار از آن به طوری­که مشارکت بومیان جزء لایتجزای آن است، در توسعه منطقه ای دارای نقشی برجسته باشد.

در این پژوهش، در جهت جمع ­آوری داده­ های عرصه منابع طبیعی، از میان روش­ های تحقیق کیفی، ­از روش نظریه بنیانی استفاده شده است. این روش با استفاده از جمع­ آوری سیستماتیک و منظم داده ­ها و توسعه روش­ها به شکل قیاسی و بنیانی در ارتباط با یکدیگر به کار می ­رود. هدف نظریه بنیانی ایجاد نوعی نظریه است که علاوه بر وفا­دار ماندن به واقعیت، تعیین کننده ناحیه مورد نظر نیز باشد. از این رو، این نظریه ذاتاً تعمیم ­پذیری آماری ندارد  و در عوض دارای تعمیم ­پذیری مفهومی است. این روش بر خلاف شیوه ­های دیگر، می­ خواهد نظریه خود را از درون پدیده­ های موجود در یک زمینه بیرون بکشد. بنابراین، در پی آزمون زمینه­ ها و رسیدن به درستی و یا نادرستی نظریه نیست، بلکه خود نظریه ساز است و این عمده ­ترین تفاوتی است که بین این روش تحقیق و سایر روش­ ها وجود دارد. این روش مبتنی بر تجزیه و تحلیل مقایسه ­ای و به ­دنبال کشف نظریه بر مبنای چهار معیار تعمیم بخشی فهم و ادراک، انطباق و مناسبت داشتن و اصلاح پذیری است. نظریه بنیانی شامل سه عنصر اصلی است: مفاهیم، مقولات و قضایا که اساسی ­ترین واحدهای تحلیل هستند و از طریق مفهوم ­سازی داده­ها ایجاد می­ شوند. مقولات نسبت به مفاهیم در سطح بالاتری قرار می­ گیرند و از فشردگی و تراکم بیشتری جهت ارایه برخوردارند. آن­ ها هم­چنین، از طریق فرآیند تحلیل مقایسه ­ای و یا طبیقی ایجاد می­ شوند و نیز ابزاری هستند که از تلفیق آن­ها نظریه ایجاد می­شود. سومین عنصر قضایاست که نشان دهنده ارتباط بین یک مقوله و مفاهیم مربوط به آن و نیز ارتباط بین مقوله­ های مجزاست. شرط اصلی ساخت نطریه در این روش، وجود انعطاف­پ ذیری بالا طی این فرآیند است. پژوهشگر در این رهیافت از یک طرح بدون انعطاف پیروی نمی ­کند، بلکه از طریق تعامل و ارتباط دو طرفه بین مراحل مختلف فرآیند یاد شده امکان تغییر و تبدیل برای رسیدن به نظریه ­ای مقرون به واقعیت را پیدا می­ کند.

حوزه جغرافیای بخش منابع طبیعی و مراتع این تحقیق، ایل ممسنی فارس و بخش­هایی از عشایر بویراحمد در ایران است که یکی از مناطق دارای شیوه زیست بهره ­برداری از مرتع بوده و هم­چنین دارای مراتع بسیاری است که هنوز این منطقه از مدیریت مشارکتی بهره­برداری سنتی از مرتع تا حدودی استفاده می­کنند.

یافته­ های پژوهش نشان می ­دهد قبل از اصلاحات ارضی در جامعه مورد مطالعه، مدیریت بهره ­برداری از مرتع به ­صورت مدیریت مشارکتی سنتی بوده است که ناشی از دانش بومی مردم بود. در این سیستم سنتی به ­دلیل مشارکت مردمی در سطح وسیع در امر مدیریت بهره ­برداری از مرتع و هم­چنین، متناسب بودن این سیستم بهره ­برداری با فرهنگ و ساختارهای حاکم بر جامعه که از طریق سلسله مراتب، تقسیم کار سنتی، سیستم خانواده و قشر بندی اجتماعی ایلی اجرا می ­شد و نظارت قوی که درون این ساختار مدیریت وجود داشت و توجه به دانش بومی که در ساختار تشکل­ های سنتی مرتع­داری و با داشتن افراد متخصص، تقسیم کار سنتی متناسب، ساختار خانواده متناسب، مناسبات تولیدی متناسب با ساختار سنتی جامعه و عوامل اجرایی متناسب با این ساختار که با وجود رهبران محلی انجام می ­گردید، ارتباط بین انسان، دام و طبیعت دست به دست هم داده و در ساختاری «مدیریت مشارکتی سنتی بهره ­برداری از مرتع» نام داشت، مدیریت می­ گردید. پیامدهای عملیاتی کردن چنین مدیریتی نشان از موفقیت دانش بومی دارد زیرا، نگهداری، حفظ، جلوگیری از تخریب، بهبود، اصلاح، احیا و توسعه مراتع را با خود به همراه داشت. در مدیریت مشارکتی سنتی بهره ­برداری از مرتع، به ­منظور جلوگیری از تخریب مراتع، به روش­های بومی دست م ی­زدند. راه­ های جلوگیری از تخریب منابع طبیعی تجدید شونده و بهره برداری، بهبود، اصلاح و توسعه مراتع در مدیریت مشارکتی سنتی بهره­ برداری از مرتع در فصل­ های سزدهم و چهاردهم این کتاب به ­طور مبسوط آمده است

یافته ­های بخش میدانی این پژوهش نشان می­دهد که در حال حاضر، مشکل اصلی جامعه عشایری، عدم مشارکت مردم در فرآیند برنامه­ ریزی مرتبط با مرتع است. تغییرات ایجاد شده در ساختارهای متعدد جامعه و از هم گسیختگی ساختار مدیریت مشارکت سنتی از مرتع که از پایداری برخوردار بوده، برنامه ­های متمرکز دولت، سهل انگاری دولت­ها و بی توجهی دولت به مشارکت مردم و… ، به ­طور کلی مقایسه قبل از اصلاحات ارضی و پیگیری روند تغییرات، مواردی است که علاوه بر تکرار مقولاتی چون، مدیریت مشارکتی، مدیریت مشارکتی پایدار مرتع، مشارکت مردم، عدم مشارکت مردم، برنامه ­ریزی از بالا، تمرکز در برنامه ­های مرتبط در مرتع در دولت، پایداری در مدیریت مشارکتی سنتی در امر مرتع و…، محقق را بر آن داشته تا «مدیریت مشارکتی پایدار مرتع» را به­ عنوان «مقوله محوری» یا «هسته ­ای» انتخاب نماید و بر همین اساس، مدل تلفیقی از دو دانش بومی و نوین را برای برون رفت از وضع موجود پیشنهاد نماید.

به نظر می­رسد که مدل تلفیق دانش بومی و نوین در مدیریت مشارکتی، در احیاء، حفظ، نگهداری و بهره­ برداری از منابع طبیعی مؤثر است. 

پژوهش حاضر، حاصل زحمات آقای دکتر جلال یوسفی است که طی ۵ سال کار مداوم در زمینه عرصه­ های متعدد دانش بومی، خصوصاً در زمینه مرتع و مرتع­داری و ابعاد جامعه ­شناسی آن حاصل شده است. هر چند که مطالعات قبلی ایشان در تدوین کتاب «دانش بومی با تأکید بر جامعه روستایی ایران» در بارور شدن اثر حاضر مؤثر بوده است.

این­جانب به­ عنوان استاد دانشگاه و پژوهشگر مطالعات روستایی، خواندن اثر حاضر را  قویاً به کارشناسان، مصلحان توسعه و دانشجویان دوره دکتری در دانشکده منابع طبیعی، کشاورزی و علوم اجتماعی توصیه می­ نمایم. امید است که آقای دکتر جلال یوسفی در فعالیت­ های علمی آتی خود در زمینه مسایل روستایی و توسعه روستایی توفیق روز افزون داشته باشد.

مصطفی ازکیا

استاد دانشگاه تهران- گروه مطالعات توسعه روستایی

 

پیشگفتار

با وجود پیشرفت تکنولوژی­های جدید در زمینه ­های متعدد  و نیازمندی روستاییان و مناطق عشایری و ارایه این فن ­آوری­ ها به این جوامع و استفاده از این تکنولوژی­ها در جوامع شهری، در روستاها و مناطق عشایری این فن­آوری از اقبال چندانی در پذیرش از سوی مردم برخوردار نبوده است و «در بررسی ­های به­ عمل آمده در نقاطی از دنیا چنین بر می­آید که علم و معرفت دانشمندان غربی رو به تحلیل رفته است» و تجربه ­های موجود بیانگر این واقعیت است که فن­ آوری­ های ارایه شده به جوامع روستایی و عشایری، عموماً کاربرد قابل قبولی در بین بومیان این مناطق، نداشته و از نرخ پذیرش پایینی برخوردارند. با توجه به این­که این فن­ آوری بیرون از منطقه بومی ایجاد می­ شود و از نظرشرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اقلیمی با شرایط جامعه بومی تفاوت زیادی دارد، بنابراین، پایین بودن نرخ پذیرش این تکنولوژی و ناکارایی ضمنی آن اجتناب ناپذیر است. با توجه به بررسی­ های انجام گرفته در نقاطی از دنیا، به نظر می ­رسد، برای افزایش کارایی و تقویت جنبه­ های کاربردی فن­ آوری­ های ارایه شده به جوامع بومی، استفاده از دانش بومی این جوامع بتواند راه گشا باشد، زیرا دانش بومی نسبت به دانش فنی دارای مزیت­ هایی است: بدون هزینه بوده و به سادگی در دسترس است و از نظراقتصادی مقرون به صرفه است، با محیط زیست سازگاری دارد و حداقل خطر را برای کشاورزان و دام­داران و تولید کنندگان بومی در بر دارد و مورد قبول تجربه است. هم­چنین، در نتیجه فقدان دانش بومی دقیق، بسیاری از فن­ آوری­ ها در کشورهای در حال توسعه منجر به شکست گردیده است.  

دانش بومی دارای عرصه ­های مختلفی است. از این عرصه­ ها می ­توان به؛ مدیریت بهره­ برداری از منابع طبیعی تجدید شونده، بهداشت و درمان، گیاه پزشکی، زبان شناسی، دام­داری و کشاورزی، دام­پزشکی، طیور و پرندگان، طب سنتی، صنعت و حرفه و غیره اشاره کرد.

مردم بومی از استعدادها و توانایی­ های خاصی در خصوص شناخت و نحوه استفاده از این جنبه­ ها برخوردارند و این دانش را طی سالیان دراز و با آزمایش عملی به ­دست آورده اند. این دانش بر فضای زندگی بومیان حکم­فرماست. انسان بومی در عرصه ­های متعدد با دانش بومی سروکار دارد. از این ­رو شناخت این دانش و نحوه کار با آن برای بومیان ضروری است و مطالعه زندگی بومیان، توسعه و هر گونه برنامه ­ریزی بدون در نظر گرفتن این دانش با محدودیت و مشکلاتی روبه­رو خواهد شد.

در این کتاب به جنبه ­های متعدد دانش بومی، با رویکرد پساتوسعه ­گرایی، پرداخته می ­شود. بومیان برای اجرای برنامه­ های معیشتی خود، اقدام به ایجاد سازمان­ های سنتی مشارکتی می­ن مودند. برای این کار باید، قوانینی دقیق در چارچوب فرهنگ و اجتماع خاص ایجاد و اجرا شود. برای اجرای این قوانین، به تعامل انسان ­ها از اقشار متعدد جامعه احتیاج است. بومیان برای نظم بخشی و سهل الوصول کردن ایجاد استفاده از هر جنبه از این دانش برای گذران زندگی خویش اقدام به ایجاد یک­ سری مقررات (عرف)، رسم­ها و هنجارها می­ نمودند. هر کدام از این جنبه ­ها، بدون داشتن راهکار درست و منظم قابلیت اجرایی ندارد. بنابراین، با توجه به ساخت هر جنبه متناسب با آن، مقرراتی در ساختار سنتی آنان ایجاد می­ شد، که با عنایت به ارتباط تنگاتنگ که این مقررات در ایجاد ساختار سنتی بهره ­برداری از مرتع وجود دارد، لزوم آشنایی بومیان به این قوانین به خوبی احساس می ­شود. این مقررات و رسوم بدون هیچ مقدمه ­ای به­وجود نمی ­آیند. نشست­ های اجتماعی مثل جلسات ریش ­سفیدان برای برنامه ­ریزی کوچ و یا قرق، شیوه تقسیم آب زمین­ های زراعی، بهره ­برداری از محصولات فرعی منابع طبیعی، نحوه و استفاده از گیاهان خوراکی و دارویی و…، انتخاب متخصصین برای بررسی عرصه، انتخاب ناظر برای نظارت بر حسن اجرای قوانین و عرف( دانش بومی)، همه در خلأ ایجاد نشده­ اند. این برنامه ­های متعدد در فضای اجتماع بومیان به ­وجود آمده ­اند.

مردم بومی برای اجرای هر بخش از برنامه­ های زندگی خود، مقررات (عرف) خاص متناسب را ایجاد و برای اجرا از طریق سلسله مراتب، ابلاغ، نظارت و کنترل می­ کردند. از این رو، مطالعه، تدوین و اجرای هر برنامه ­ای در این گونه مناطق، بایستی با توجه به این قوانین و دانش بومی مردم  و به تبع در زمینه مرتع انجام شود. اما باید دید، این ساختار در جامعه سنتی بر اساس چه پدیده­ هایی و چگونه شکل گرفته است؟ از طرفی چرا امروزه دانش بومی مردم مورد توجه قرار نمی­گیرد؟

به­ نظر می­رسد، که دلایل تغییر در دانش بومی مردم، ریشه در تغییر در ساختار سازمان ­های مشارکتی سنتی در این مناطق دارد. مشارکت سنتی بر اساس ساختار سنتی هر اجتماع بومی، به­ صورت خودجوش و با توجه به کمبود منابع، نیازها و شرایط سخت محیطی، نیاز به هم­کاری را در این جوامع  ضروری می­ ساخت. آن­ چه که موفقیت این­گونه مشارکت ­ها را تضمین می­ کرد، سازگاری با علایق و روحیات مردم بومی روستایی بود که بدون وابستگی به اعتبارات دولتی، به حفظ منافع اقتصادی- اجتماعی و زیست­ محیطی روستاییان می­ انجامید. از این­رو، این امر، ریشه در مشارکت مردم بومی منطقه مورد مطالعه دارد.

در کشور ایران از دیرباز نهادهای مشارکتی سنتی فراوانی وجود داشته است. نهادهای مشارکتی سنتی  نظام­های بهره ­برداری از مرتع، سازمان­های سنتی زراعی (بنه، حراثه، صحرا)، نظام آبیاری سنتی، و غیره در هر دوره زمانی از تحولات تاریخی و یا اجتماعی به شیوه متفاوت در نظام سنتی مشارکتی بومیان متأثر می­شود که هر دوره مناسب با ساختار جامعه و هم­چنین نوع مالکیت ، سازمان­های خاص بهره ­برداری دوره خود را داشته است.

این مدیریت ­های مشارکتی سنتی تا قبل از اصلاحات ارضی رژیم گذشته، دارای عینیت و عملکرد بوده است، اما با فروپاشی ساختار ایلی و تغیر نظام اربا و رعیتی، مالکیت و بهره ­برداری از مراتع و اراضی کشاورزی، یک دوره بهره ­برداری نادرست و مخرب از مراتع و زمین ­ها آغاز گردید که کاهش شدید کمیت و کیفیت آن­ ها را به ­دنبال داشته و کارهای انجام شده توسط دستگاه ­های اجرایی، با وجود پیشرفت­ هایی در برخی اجزا و عناصر فنی، ناموفق بود ه­اند؛ زیرا از سوی طراحان و برنامه ­ریزان روستاها و مناطق عشایری، جایی برای مشارکت بومیان وجود ندارد و یا میزان دخالت و مشارکت بومیان در این راستا، بسیار کم است. در واقع بومیان عملاً از فرآیند برنامه ­ریزی منطقه ­ای خود کنار گذاشته شده­اند. بنابراین، سؤال پیش می­ آید که ریشه اساسی این به­ هم ­ریختگی و ناساختمندی در مدیریت در عرصه­ های موجود در این مناطق ناشی از چیست؟ چرا با وجود پیشرفت فن­ آوری­ های نوین و وجود قدرت دولت در طراحی، برنامه ­ریزی، نظارت و…، وضعیت زندگی مردم روز به روز نامطلوب ­تر، مراتع تخریب ­تر، بازدهی زمین­ های کشاورزی و غیره کمتر  شده است؟ در صورتی­ که همین مردم با نهاد­های مشارکتی سنتی و هم­چنین عناصر فرهنگی حاکم بر منطقه و ساختار اجتماعی خود سال­ های سال، از طریق اعمال مدیریت سنتی بر عرصه ­های زندگی خویش و در سخت­ ترین شرایط زیست محیطی، ضمن حفظ آن با راهبردهای خاص سیستم بومی حاکم (که ناشی از دانش بومی آنان بود)، زندگی می­ گذرانده و به ­نحو مناسبی نیز از محیط و منابع موجود خود حفاظت می­ کردند؟

به ­نظر می­رسد، نظر به این­که برنامه­ های دولت­ها در دهه ­های گذشته همه از بالا به پایین و به صورت متمرکز طراحی و اجرا شده است، و در این میان، برای مشارکت بومیان محلی از اِعراب وجود نداشته است. بنابراین، در رابطه با این عدم موفقیت ­ها، مهم ­ترین علت را باید در عدم هم­کاری و همیاری بین مردم و مجریان برنامه­ های مرتبط با مناطق روستایی و عشایری جستجو کرد. یعنی باید دید که چرا مردم از این گونه برنامه ­ها استقبال نمی­ کنند؟

شواهد نشان م ی­دهد که دلیل اصلی این عدم هم­کاری و استقبال بومیان از برنامه­ های ابلاغی دولت در این جهت، در مشارکت ندادن مردم در برنامه­ های دولت­ها نهفته است. زیرا که بررسی تحولات دهه­ های اخیر در ارتباط با برخورد دولت­ها با روستاییان و مناطق عشایری در برنامه ­ها، به نحوی بوده است که برای دانش بومی مردم احترامی قایل نبوده و آن را ناکارآمد تلقی می­کردند. شاید بتوان گفت که این بی­ توجهی به دانش بومی مردم، ناشی از عدم شناخت سازمان­های متولی امور روستاها در دولت ­ها بوده که به همین دلیل نیز طراحان و برنامه ­ریزان در به­ کارگیری دانش و توان بومیان در امر بهره ­برداری از مرتع و در فرآیندهای برنامه ­ریزی مرتبط با این عرصه، تعلل کرده و مردم را به ­کار نگرفته اند. بنابراین، مشکل و مسئله اساسی در این رابطه، عدم شناخت و به­ کارگیری دانش بومی در مدیریت بهره ­برداری از منابع و پتانسیل­ ها و نیز توجه به خواسته ­ها و نیازهای واقعی مردم است. مشکلی که تا کنون دولت­ ها به آن کمتر توجه کرده و یا اساساً بدان توجهی ندارند. البته در یکی دو دهه گذشته سازمان جنگل­ها­، مراتع و آبخیزداری کشور، در قالب طرح­ها و تعاونی­ های مرتع، و سازمان امور عشایر نیز برنامه­ هایی در ارتباط با خدمات رسانی به عشایر و نیز اسکان آنان اجرا نمود، هم­چنین، در زمینه کشاورزی نهادهایی نظیر شرکت­های تعاونی تولید در رژیم گذشته، شرکت های تعاونی و نیز تعاونی­ های تولید مشاع بعد از انقلاب اقداماتی انجام داده است که در این راستا نیز آن­چنان به ساختار سازمان ­های مشارکتی روستایی از جمله به عناصر تشکیل دهنده این ساختارها توجه نشده که به نظر می­ رسد، این امر نیز ناشی از نداشتن شناخت کافی از این عناصر و ساختار مدیریتی در مناطق روستایی و عشایری است.

     بنابراین لازم است که در قالب­ های جدید مشارکتی که برای توسعه روستاها مطرح هستند، به حفظ منافع اقتصادی- اجتماعی و زیست محیطی مردم نواحی روستایی توجه شود. چون در برنامه­ های مرتبط با بومیان، مشارکت و تصمیم ­گیری مردم محلی اجتناب ناپذیر است. زیرا تصمیم­ گیری باید در جهت حفظ منافع اقتصادی- اجتماعی و زیست محیطی مردم منطقه صورت گیرد. در غیر این ­­صورت، با دید بیگانه به برنامه ­ریزان و متولیان امر مرتع نگاه می­ کنند و آنان را بیگانگانی خواهند پنداشت که به آنان دستور می­ دهند و همین امر نیز گاهی موجب اصطکاک بین بهره ­برداران و متولیان مرتع شده است. پس بهتر آن است برای پیش ­گیری از این­ گونه مشکلات و تسهیل مشارکت مردم روستایی در برنامه­ های توسعه و رسیدن به اهداف آن، قبل از اجرای هر برنامه مشارکتی، از شرایط و پیش شرط­های آن آگاهی حاصل شود. در نهایت، این نکته قابل ذکر است که اگر مصلحین توسعه روستایی و مناطق عشایری بتوانند در برنامه ­های توسعه، این دانش را لحاظ کنند، امید م ی­رود که بتوانند در راستای برنامه ­های توسعه روستایی گام ­های مثمر ثمری بردارند. این کتاب بر اساس همین موارد و معرفی این عرصه­ ها و نسبت آن­ها با توسعه پایدار به رشته تحریر درآمده است. این کتاب در چهار بخش تدوین گردیده است. بخش اول به بررسی رویکردهای نظری و پیشینه­ نگاشت­ های موضوع می­ پردازد. در فصل اول این کتاب پساتوسعه ­گرایی و در فصل دوم، دانش بومی، در فصل سوم، نظام­ های بهره­برداری از مرتع، در فصل چهارم نظام­ های بهره­ برداری کشاورزی در ایران مورد بررسی قرار می ­گیرد.

بخش دوم کتاب به عرصه ­های دانش بومی پایدار می ­پردازد. این بخش دارای هشت فصل است  که به ترتیب عبارتند از:  فصل پنجم؛ دانش بومی و توسعه پایدار کشاورزی، فصل ششم؛ دانش بومی و توسعه پایدار دامداری و دامپزشکی، فصل هفتم؛ دانش بومی زنبورداری و توسعه پایدار، فصل هشتم؛ دانش بومی مرغداری و توسعه پایدار، فصل نهم؛ دانش بومی منابع طبیعی و توسعه پایدار، فصل دهم؛ دانش بومی و توسعه پایدار در مدیریت بلایای طبیعی، فصل یازدهم؛ دانش بومی و  طب سنتی، و  فصل دوازدهم؛ دانش بومی در صنایع روستایی.

بخش سوم این کتاب یک مطالعه عمیق میدانی در خصوص دانش بومی و توسعه پایدار در عشایر مرکزی ایران است و دارای دو فصل است که عبارتند از: فصل سیزدهم؛ گونه شناسی عشایر مورد مطالعه، و فصل چهاردهم؛ مدیریت مشارکتی سنتی بهره ­برداری از مراتع عشایر مرکزی.

بخش چهارم کتاب تحت عنوان؛ مدل تلفیق دانش بومی و نوین در بهره ­­برداری از مرتع، فصل ­های سه گانه پانزدهم تا هفدهم را به­ خود اختصاص م ی­دهد که عبارتند از: فصل پانزدهم؛ تلفیق دانش بومی و نوین در مدیریت و برنامه ­ریزی مرتع، فصل شانزدهم؛ تلفیق دانش بومی و نوین در ارتقای مدیریت مرتع (آب، خاک، پوشش گیاهی، انسان و دام)، و فصل هفدهم؛  تلفیق دانش بومی و نوین در ارتقای سطح زندگی بهره­برداران.

این اثر حاصل پژوهش مدت بیشتر از پنج سال مداوم در میدان تحقیق است. علاوه بر داده های این پژوهش، از یافته ­های یک دهه و نیم تا دو دهه ارتباط مستمر نگارنده با میدان پژوهش، نیز استفاده گردیده است.

در این مدت، افراد بسیاری پژوهشگر را همراهی کردند، با برخی صحبت گردید. در مجلس­ها، سفرها، در نشست و برخاست ­ها، مهمانی­ ها و غیره از وجود آنان بهره برده شد، و ادب حکم می ­کند در این­جا از آنان نامی برده شود و تشکر گردد.

پیش از همه از استاد عزیزم دکتر مصطفی ازکیا استاد گروه مطالعات توسعه  روستایی دانشگاه تهران و دانشگاه علوم و تحقیقات تهران که همیشه دست­گیر من در پژوهش­هایم بوده است، و نیز به خاطر مقدمه ایشان بر این نوشته، صمیمانه تقدیر و تشکر می­ نمایم، به­ خصوص این که مشوق این­جانب در تدوین این اثر بودند.

از اساتید بزرگوارم، دکتر علی اکبر محرابی، استاد دانشگاه تهران، دکتر سیف­الله سیف اللهی «ننه کرانی» استاد گروه جامعه ­شناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران و دکتر علیرضا کلدی، استاد گروه جامعه ­شناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران که با مطالعه بخش­ هایی از این اثر نکات ارزنده­ای را متذکر شدند، صمیمانه تقدیر می­ شود.

دوست عزیزم دکتر محمدحسین رزاقی که از پیشکسوتان دانش بومی در عرصه منابع طبیعی است و سال ­های زیادی از عمر خویش را در سازمان جنگل­ ها، مراتع و آبخیرداری کشور به­ عنوان مدیر کل آموزش و ترویج در خدمت این نعمت بزرگ الهی بوده و آن را تدریس می­ کرده است، به­ خاطر همراهی در طول پژوهش و نیز کمک در دست­یابی به آمارها و اسناد و هم­چنین همراهی برای ورود به میدان در عرصه ­های پروژه ­های بین­ الللی «منارید» و «حبله ­رود» و مهم ­تر از همه مطالعه و تذکر نکات ارزنده، تقدیر و تشکر ویژه می­ نمایم.

از آقایان مهندس هوشنگ جزی مدیر محترم طرح­ های بین­ المللی «حبله رود» و «منارید» سازمان جنگل­ ها، مراتع و آبخیزداری کشور، مهندس باهو، معاون اداره منابع طبیعی شهرستان فیروزکوه و مسؤل طرح­ های حبله رود و منارید آن شهرستان و حاج قدیر باهو از روستای طرشت فیروزکوه، آقایان علیرضا مسعودی رییس اداره منابع طبیعی شهرستان ممسنی و هم­چنین، از اعضای اداره منابع طبیعی شهرستان رستم، به ­خاطر همکاری در تدوین این اثر، تشکر می­ گردد.

تشکر ویژه از آقای سید عبدالحمید سادات و همسر گرامی ایشان سرکار خانم حاج راحله راستین به جهت پشتیبانی­ های بی دریغ ­شان در تدوین بخشی از این اثر و راه اندازی خانه کار آفرینی روستایی در روستای دشتک بخش مرکزی شهرستان رستم استان فاس.

 و از مردم خوب، مهربان و خون­ گرم شهرستان رستم (اعم از طوایف ایل ممسنی و طوایف بویراحمد ساکن در شهرستان رستم، به ­خصوص بخش مرکزی) که در حقیقت کم نگذاشتند، از این مهربان میزبانان تقدیر بی­شائبه می­ گردد. به ­دلیل زیاد بودن تعداد افراد، ترس بر آن است که نامی از قلم بیفتد، بنابراین، به این کلیات بسنده می ­گردد.

بخشی از یافته ­های این کتاب حاصل گنجینه سترگ سینه افرادی است که سال ­های سال از عمر گران­سنگ خویش را در این عرصه گذرانده و خالصانه آن را به نگارنده ارایه دادند و ­اینک در بین ما نیستند، بر روان پاکشان درود فراوان می­ فرستم و برای شادی روحشان از همگان تقاضای قرائت فاتحه دارم.

و تشکر اختصاصی این­جانب در این اثر از کسی است، که همیشه مرا همراهی کرده است بدون این که مزدی دریافت کند، بنابراین، تمام آثار مادی و معنوی این اثر را به ایشان هدیه می­ن مایم.

در این اثر، آقای دکتر محمدمهدی یوسفی، در مراحل متعدد پژوهش یاری­گر امر پژوهش بودند، به­ ویژه در تدوین اصل کتاب زحمات بسیاری را متحمل شدند. از ایشان تقدیر و تشکر می­ گردد. هرچند بخش­ هایی از کار این اثر نتیجه تلاش ایشان است، اما تمام نقایص اعم از فنی، ادبی و غیره متوجه اینجانب است.

این اثر خالی از نقص نیست و خود بر این امر واقفم. امید آن­ که برای اصلاح، چشمان ریز بین خوانندگان عزیز یاری­گرمان باشند.

جلال یوسفی

تهران: ۱۷/تیرماه/ ۱۴۰۰خورشیدی

 

. Glaser,B. G. & Strauss, L.(1978) .The Discovery of Grounded theory:Strategies For Qualitative Research.Chicago, Aldine publishing Company.

 

 

.  Pandit, Naresh  R. (1996). The Creation of theory: A recent application of the grounded theory method. The Qualitative Report. 2(4).

 

 

. Ibid.

 

 

–  چمبرز، رابرت (۱۳۷۶). توسعه روستایی اولویت بخشی به فقرا. ترجمه مصطفی ازکیا، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ص ۹۸٫ 

 

 

. Indigenous Knowledge

 

 

. Ahmed, M. M. (1994). Indigenous Knowledge for Sustainable Development In the Suudan. Khartoum, Suudan. Khartoum University press.

 

 

 

نظرات
نظرات پس از تائید مدیریت منتشر خواهد شد

نظرسنجی



محل قرار گیری نظر سنجی

طراحی و اجرا :  تابناك وب